مطالب نوشته شده در موضوع «مثلا شعر» (صفحه ۵)


بدون عنوان

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

شاید شقایق شکایت کند که شیرینی بهار دستش نباشد ولی خوب می داند که بهار بی او زیبا نیست خوب می دا...

ادامه مطلب

بدون عنوان

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

بهار لطفی ندارد اگر که باشد و آن گل نباشد بهار لطفی ندارد اگر که باشد و سنبل نباشد بهار لطفی ندارد اگر که باشد و عطر موعود نیاید بهار لطفی ندارد اگر که باشد و نور موعود...

ادامه مطلب

بدون عنوان

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

آسمان شاهد سبزی بهار بود بوی علف تازه می آمد       سینه زمین جای پای ریشه های شقایق را می دید بهار عکس خود را در شبنم گلبرگ ها ...

ادامه مطلب

بدون عنوان

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

در افق بود که از فلک مهر می بارید رد سبز نگاه می بارید      رد پای سبز نیایش می بارید در افق بود که بوسه خورشید و آسمان می بارید از نگاه تک تک ستاره های رفته ترانه می...

ادامه مطلب

بدون عنوان

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

عطر بهار را مزه مزه چشیده ام تو هم رنگ بهار را ببین رویِش را...

ادامه مطلب

بدون عنوان

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

یک سکوت آبی تنها در میان هزار فریاد، حرف زد که گریه ی بی امان هم توان سرودن...

ادامه مطلب

بدون عنوان

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

کوه انسان و نرگس چشم حضور غم موم کردست سنگ خا...

ادامه مطلب

بدون عنوان

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

تو که ساده تر از بهاری آمدنت        با شکوفه هاست و رفتنت با آفتاب تو که مهربان تر از بارانی رئوفی و دنیای مهری مروارید های شفاف عشق زیور قعر دریای وجود توست دل رحیمت صیاد هر چه نگاه عاشق است و                                       عاشقان صید رمیده تواند ...

ادامه مطلب

بدون عنوان

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

هنگام دیدن شکفتن شکوفه های شادی بر تن درخت زنده در بهار لطف دیگری از نگاه ...

ادامه مطلب

بدون عنوان

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

حریق غم، سینه را سوزاند تیر کین و جفا مهر و مروت ...

ادامه مطلب

بدون عنوان

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

در آرزوی دیدن لبخند مهرت دلی بی تاب دارم در کنج دیر و خلوت و تنهایی خود دیده ای پر آ...

ادامه مطلب

بدون عنوان

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

غمی بر چهره خورشید ماندست غروب بر عاشقان جاوید ماندست غمی جانسوزتر از جفا نیست غمی سوزان و از دل جدا نیست 1...

ادامه مطلب

بدون عنوان

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

شب بی ستاره کجا دیده ای نشان از بی نشانه کجا دیده ای شب تار ما ماه خواهد دل درویش ما شاه خواهد ما غمزدگان راه عشقیم دل سوختگان راه عشقیم دل از تکرار گناه، زنگار گرفت تکرار معصیت، صفا از نگار گرفت مژده وصل کی به جان رسد غم غربت کی به پایان رسد چون پرنده من کی آزاد شوم سوی آسمان از قفس تن ر...

ادامه مطلب

بدون عنوان

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

سخت تر از دوری و هجر یار نیست سخت تر از سوختن در نار نیست چگونه صرف کنم واژه های عشق را که دشوار تر از صرف عشق کا...

ادامه مطلب

بدون عنوان

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

چرا در پشت ابر پنهان گشتی؟ زمان خواهان لبخند نورانی ات است چرا در پشت ابر پنهان گشتی؟ نمایان کن رخ نورانی ات را نفیر لاله سوزانده دل را در آی خورشید، عالم را زرافشان کن ز پشت ابر ظلمانی درآ و صبح صادق را نمایان کن دل غمخوار در صبح شادست که وصل یار از هجر...

ادامه مطلب