مطالب نوشته شده در موضوع «شعر»


پس از من چنان کن که پیش خدای...

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

اسدی طوسی: پس از من چنان کن که پیش خدای بنازد روانم به دیگر سرای نگر تا گناهت نباشد بسی به یزدان ز رنجت ننالد کسی فرومایه را دار دور از برت مکن آن که ننگین شود گوهرت چو دستت رسد دوستان را بپای که تا در غم آرند مهر...

ادامه مطلب

به ملازمان سلطان که رساند این دعا را؟

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

به ملازمان سلطان که رساند این دعا را؟ که «به شکر پادشاهی، ز نظر مران گدا را» ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم مگر آن شهابِ ثاقب، مددی دهد، خدا را مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا! دل عالمی بسوزی، چو عذار برفروزی تو از این چه سود داری که نمی‌کنی مدارا؟ همه شب در ا...

ادامه مطلب

گردون ز برای هر خردمند...

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

ابوالفرج رونی: گردون ز برای هر خردمند صد شربت جان گذا درآمیخت گیتی ز برای هر جوانمرد هر زهر که داشت در قدح ریخت بر اهل هنر جفا کند چرخ نتوان ز جفای چرخ ...

ادامه مطلب

تا بدانجا رسید دانش من...

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

ابوشکور بلخی: تا بدانجا رسید دانش من که بدانم همی که ...

ادامه مطلب

آن کس که بداند و بداند که بداند...

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

قطعه ای منسوب به این یمین: آن کس که بداند و بداند که بداند اسب شرف از گنبد گردون بجهاند آن کس که بداند و نداند که بداند آگاه نمایید که بس خفته نماند آن کس که نداند و بداند که نداند لنگان خرک خویش به منزل برساند آن کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدالدهر...

ادامه مطلب

مرغ چمن آتش

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

 ای عشق تو ما را به کجا می کشی ای عشق  جز محنت و غم نیستی ، اما خوشی ای عشق  این شوری و شیرینی من خود ز لب توست  صد بار مرا می پزی و می چشی ای عشق  چون زر همه در حسرت مس گشتنم امروز  تا باز تو دستی به سر من می کشی ای عشق  دین و دل و حسن و هنر و دولت و دانش  چندان که نگه می کنمت هر ششی ای عشق رخس...

ادامه مطلب

هنر گام زمان

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

امروز نه آغاز و نه انجام جهان است  ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است  گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری  دانی که رسیدن هنر گام زمان است  تو رهرو دیرینهی سر منزل عشقی  بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است  آبی که بر آسود زمینش بخورد زود  دریا شود آن رود که پیوسته روان است  باشد که یکی هم به نشان...

ادامه مطلب

پریشانی‌

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه
پریشانی‌

با همه بی‌سر و سامانی‌ام باز به دنبال پریشانی‌ام طاقت فرسودگی‌ام هیچ نیست در پی ویران‌شدنی آنی‌ام آمده‌ام بلکه نگاهم کنی عاشق آن لحظه توفانی‌ام دلخوش گرمای کسی نیستم آمده‌ام تا تو بسوزانی‌ام آمده‌ام با عطش ِ سال‌ها تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام ماهی سرگشته‌‌ی دریا شدم تا تو بگیری و بمیرانی‌ام خوب‌تری...

ادامه مطلب

سروده آیت‌الله صافی در رثای امام هشتم

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه
سروده آیت‌الله صافی در رثای امام هشتم

آیت الله العظمی صافی گلپایگانی به مناسبت شهادت امام رضا(ع) شعری در رثای آن امام همام سروده‌ است. به گزارش جهان، سروده این مرجع تقلید با عنوان "شرح اشتیاق" بدین شرح است. الا باد صبا اى پیک عشّاق پیامى بر از این مهجور مشتاق به سوى خطّة قدس خراسان به طور پور موسى قطب امکان به سوى مقصد پاکان و خاصان...

ادامه مطلب

گنجینه دل

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

چشم فروبسته اگر وا کنی درتو بود هر چه تمنا کنی عافیت از غیر نصیب تو نیست غیر تو ای خسته طبیب تونیست از تو بود راحت بیمار تو نیست به غیر از تو پرستار تو همدم خود شو که حبیب خودی چاره خود کن که طبیب خودی غیر که غافل ز دل زار تست بی خبر از مصلحت کار تست بر حذر از مصلحت اندیش باش مصلحت اندیش دل خویش...

ادامه مطلب

شعرهایی که ورد زبان شدند

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

در زندگی روزمره ما شعرهایی وارد زبان محاورهمان شده اند که از فرط تکرار جزء جدا نشدنی ادبیات گفتاری ما هستند. در گزارش زیر برخی از این شعرها را مرور می کنیم. به کجا چنین شتابان؟ (محمدرضا شفیعی کدکنی) نفسم گرفت از این شب، دَرِ این حصار بشکن... (محمدرضا شفیعی کدکنی) حال همه‌ی ما خوب است اما تو باور...

ادامه مطلب

گزیده هایی از شعر فردوسی

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

چو گفتـــــار بیهــوده بسیــار گشت                       سخنگوی در مردمی خوار گشت به نایـافت رنجه مـکن خـــــویشتن                          که تیمـار جان باشد و رنج تـن   ****اشعار فردوسی*****   زدانش چو جان تـــرا مـــایـه نیست                    به از خامشی هیچ پیرایــه نیست توانگر شد آنکس که ...

ادامه مطلب

روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست واندر طلب طعمه پر و بال بیاراست بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت امروز همه روی زمین زیر پر ماست بـر اوج فلک چون بپرم از نظـر تــیز می‌بینم اگر ذره‌ای اندر ته دریاست گر بر سر خـاشاک یکی پشه بجنبد جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست بسیار منی کـرد و ز تقدیر نترسید بنگر که...

ادامه مطلب

تک بیتی از محتشم کاشانی

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

دلی دارم که از تنگی درو جز غم نمی‌گنجد غمی دارم ز دلتنگی که در عالم نمی‌گنجد   محتشم ...

ادامه مطلب

تک بیت هایی از باباطاهر همدانی

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

خوشا آندل که از غم بهره‌ور بی                            بر آندل وای کز غم بی‌خبر بی ته که هرگز نسوته دیلت از غم                             کجا از سوته دیلانت خبر بی *** دلت ای سنگدل بر ما نسوجه                عجب نبود اگر خارا نسوجه بسوجم تا بسوجانم دلت را                      در آذر چوب تر تن...

ادامه مطلب