مطالب نوشته شده در موضوع «دوبیتی»


چون عهده نمی شود کسی فردا را

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

خیام: چون عهده نمی شود کسی فردا را حـالی خوش دار این دل پر سودا را می نوش به ماهتاب ای ماه که ما بـسیار بـــگردد و نــیـابد...

ادامه مطلب

هرچند که رنگ و روی زیباست مرا...

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

خیام: هرچند که رنگ و روی زیباست مرا چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا معلوم نشد  که در طربخانه  خاک نقاش  ازل  بهر  چه آراس...

ادامه مطلب

چون دایره ما ز پوست پوشان توایم

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

چون دایره ما ز پوست پوشان توایم      در دایــره‌ی حـلـقـه بگـوشـان توایم گـر بـنـوازی ز جـان، خروشان توایم       ور نــنـوازی هـم از خـموشان توایم ابوسعید اب...

ادامه مطلب

از بـس کـه غـم تـو قـصه در گـوشم کــرد

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

از بـس کـه غـم تـو قـصه در گـوشم کــرد غـم هـای زمانـه را فـرامـوشم کــرد یـک سیـنه سخن بـه درگـهت آوردم چـشمان سخـنگـوی تـو خـاموشم کـرد فــریـدون مـ...

ادامه مطلب

بدون عنوان

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

شیوانا از روستایی می گذشت . به دو کشاورز بر خورد می کند . هر یک از او می خواهند که دعایی برایشان داشته باشد ... شیوانا رو به کشاورز اول می کند و می گوید : تو خواستار چه هستی ؟   می گوید من مال و منال می خواهم که فقر کمرم را خم کرده است ... شیوانا می فرماید برو که هستی شنواست و اگر هین خواسته را ...

ادامه مطلب

با می به کنار جوی می​باید بود

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

با می به کنار جوی می​باید بود این مدت عمر ما چو گل ده روز است وز غصه کناره​جوی می​باید بود خندان لب و تازه​روی می​باید بو...

ادامه مطلب