ماجرای زن خوش اخلاق و مرد بداخلاق

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۱ دیدگاه

اصمعی (وزیر مامون) می گوید: روزی برای صیادی به سوی بیابان روانه شدیم.
من از جمع دور شدم و در بیابان گم شدم، در حالی که تشنه و گرسنه بودم به این فکر بودم که کجا بروم و چکار کنم.
چشمم به خیمه ای افتاد. به سوی خیمه روان شدم،دیدم زنی جوان و با حجابی در خیمه نشسته. به او سلام کردم او جواب سلامم را داد و تعارف کرد و گفت بفرمایید.
بالای خیمه نشستم و آن زن هم در گوشه دیگر خیمه نشست.
من خیلی تشنه بودم، به او گفتم: یک مقدار آب به من بده: دیدم رنگش تغییر کرد، رنگش زرد شد. گفت:
ای مرد، من از شوهرم اجاره ندارم که به شما آب دهم (یکی از حقوقی که مرد بر زن دارد این است که بدون اجازه اش در مال شوهر تصرف نکند) اما مقداری شیر دارم. این شیر برای نهار خودم است و این شیر را به شما می دهم. شما بخورید، من نهار نمی خورم.
شیر را آورد و من خوردم. یکی – دو ساعت نشستم دیدم یک سیاهی از دور پیدا شد.
زن، آب را برداشت و رفت خارج از خیمه. پیرمردی سیاه سوار بر شتر آمد. پاها و دست و صورتش را شست و او را برداشت و آورد در بالای خیمه نشانید.
پیرمرد، بداخلاقی می کرد و نق می زد، ولی زن می خندید و تبسم می کرد و با او حرف می زد. این مرد از بس به این زن بداخلاقی کرد من دیگر نتوانستم در خیمه بمانم و آفتاب داغ را ترجیح دادم. بلند شدم و خداحافظی کردم. مرد خیلی اعتنا نکرد، با روی ترشی جواب خداحافظی را داد، اما زن به مشایعت من آمد.
وقتی آمد مرا مشایعت کند، مرا شناخت که اصمعی وزیر مامون هستم.
من به او گفتم: خانم، حیف تو نیست که جمال و زیبایی و جوانی خود را به پای این پیرمرد سیاه بد اخلاق فنا کردی؟
آخر به چه چیز او دل خوش کردی، به جمال و جوانیش؟! ثروتش؟! تا این جملات را از من شنید، دیدم رنگش تغییر کرد.
این زنی که این همه با اخلاق بود با عصبانیت به من گفت:
حیف تو نیست می خواهی بین من و شوهرم اختلاف بیندازی.
چون زن دید من خیلی جا خوردم و نارحت شدم، خواست مرا دلداری دهد گفت:
اصمعی دنیا می گذرد، خواه وسط بیابان باشم، خواه در قصر، خواه در رفاه و آسایش، خواه در رنج و سختی. اصمعی، امروز گذشت. من که دربیابان بودم گذشت و اگر وسط قصر هم می بودم باز می گذشت. اصمعی، یک چیز نمی گذرد و آن آخرت است.
اصمعی من یک روایت از پیامبر اکرم ص شنیدم و می خواهم به آن عمل کنم. آن حضرت فرمود:
ایمان نصفه الصبر و نصفه الشکر. اصمعی، من در بیابان به بداخلاقی و تند خویی و زشتی شوهرم صبر می کنم و به شکرانه جمال و جوانی و سلامتی که خدا به من عنایت فرمود، به این مرد خدمت می کنم که ایمانم کامل شود.

1 نظر

  1. نظرات کاربران:

       سحر خانم در ۱۳۹۴/۱۰/۰۱ - ۱۶:۵۷:۵۷
    خیلی ممنون از وب سایت خوبتون که فوق العاده عالیه....واقعا متشکرم....
    خوشحال میشم به منم سر بزنید

    نوشتن دیدگاه

» حمله سارقان به منزل کاپیتان استقلال!
» وضعیت تولید و سرمایه‌گذاری مطلوب نیست
» اعتراض هزاران کادر درمان جنوب هندوستان به مزد و مزایا
» اعلام زمان واریز اعتبار کالابرگ دهک‌های یک تا سه
» شوک کاپیتان به پرسپولیس
» اشتباهات رایج در رژیم و کاهش وزن که باید بدانید
» ترامپ نسخه می‌پیچد؛ داروی تعرفه‌ها بازار جهانی را به لرزه انداخت!
» آغاز اردوی قایقرانان پاراکانو برای شرکت در رقابت‌های قهرمانی آسیا
» انتقاد از برخورد ضعیف انضباطی با بیرانوند/ بدعتی گذاشتید که نمی توانید جمعش کنید
» با اجرای متناسب‌سازی حقوق بازنشستگان در ۱۴۰۴ رسماً موافقت شد
» ۱۲۰ هزار هوادار در یادگار امام حضور داشتند
» عارف به مشهد سفر کرد
» مروری بر مهم‌ترین اخبار جهان در ۱۲ ساعت گذشته
» دیدار وزرای خارجه امارات و اسرائیل در ابوظبی
» دولت ترامپ مسئول مستقیم جنایات اسرائیل در غزه است
» تقویم نجومی همسران امروز دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۴
» ۱۲۰ هزار هوادار در یادگار امام حضور داشتند
» رفتار دور از انتظار موسیمانه در قبال استقلال
» آزمایش فوق حساس کریسپر برای تشخیص عوامل بیماری‌زا در چند دقیقه
» ستاره‌ای نداشتند اما برای مردم جذاب بودند