سلام وقت بخیر... جمعه گذشته (2 اسفند 92) مهمونایی داشتیم که من و تمام خانواده مو بردن تو فکر... اونم تو فکر شیراز! (البته فقط خانواده ام منظورمو می فهمن). اون لحظه ای که یهو و ناگهانی از این فکر باطل اومدیم بیرون و فهمیدیم همگی سر کار بودیم و اشتباه فهمیدیم که موضوع از چه قراره کلی خندیدیم!!! جای همگی خالی...
توی یه لحظه مسیر چند کیلومتری ای عوض شد که می تونست مسیر زندگیمونو عوض کنه!
نوشتن دیدگاه