قسمت اول: یک روز برفی:
امروز در بیرجند برف بارید. امروز وقتی از در خونه اومدم بیرون و سوار آژانس شدم که برم سرکار، کوه هایی را دیدم که سفیدپوش شده بودند. و این فوق العاده است که برف باریده باشد در منطقه ای که مدتها چشمش به آسمون بود و منتظر رحمت الهی. خدارو شکر که امروز برف اومد.
امروز بعد از 15 سال ، نهبندان رنگ برف رو دیده بود و در تصاویری که من دیدم معلوم بود که مردم شهرستان نهبندان خوشحالند امیدوارم مردم استانم همیشه همینقدر شاد و خوشحال باشند. خدا کنه خشکسالی و کم آبی از این منطثه زودتر رخت بربندد.
قسمت دوم: ضدحال امروز:
امروز تو واحد نشسته بودم و مشغول کار خودم. یهو یکی از مدیرامون سرم داد زد که چرا با شهرستانها هماهنگ نکردم تصاویرشونو زودتر ارسال کنن و ... - این برخورد ایشون ، واسه من چیز عجیبی نبود اما ، اما برام بی اهمیت هم نبود. به نظرم رسید که ایشون خواستن منو جلوی جمع ضایع کنند چون صدای بلند و طرز برخورد نامناسب این آقا در حضور حدود 20 نفر از همکاران من بود. من که چیزی نگفنم و فقط مقابلشون سکوت کردم. فقط بهشون نگاه می کردم دقیق و عمیق بدون استرس و احیانا ترس و دلهره.
چیزی که ایشون بیان کردن اصلا ارتباطی با کار من نداشت. ما توی واحد مسوول هماهنگی شهرستانها رو داریم و این همکار من در زمانی که این آقا سر من داد می زد کنارم بود. من که به احترام همکارم نگفتم این موضوع به من ربط نداره و مربوط میشه به این خانم! خدا خودش میدونه.
امیدوارم مدیران در هر مرحله و مقطع و زمانی که هستن یادشون باشه که خودشون هم زمانی یه کارمند ساده بودن به خودشون مغرور نشن و بیخودی محیط کار رو شلوغ نکنن. مدیر باید به کارکنانش انگیزه بده. نه اینکه احیانا بخواد خودشو بگیره و شاخ و شونه بکشه. مدیر باید به معنای واقعی مدیر باشه. مدیر باید الگوی کارکنانش باشه. مدیر باید حامی کارکنانش باشه. مدیر باید لایق باشه. یه مدیر باید خصلتهایی رو داشته باشه که بشه روش حساب کرد.
نوشتن دیدگاه