رویای نقل مکان به ساختمان جدید به وقوع پیوست

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

خداروشکر رویای نقل مکان به ساختمان  جدید به وقوع پیوست؛ اون هم بعد از ماهها انتظار...

امروز 9 دی 1392 ، در واحد ، روز شلوغ و پر رفت و آمدی بود. اون هم به خاطر جابجایی ساختمان و اسباب کشی به محل جدید بود. امروز خیلی خسته شدم و دچار کمردرد. دوست داشتم سریعتر این کار انجام می شد اما به ساختمان جدید می رفتیم. کاش همکارا می تونستن یه گزارش تصویری از حال و هوای این روزهای واحد تهیه می کردن. اگه اشتباه نکنم یک هفته برای امروز برنامه ریزی شده بود. ولی بازهم معایبی در این برنامه ریزی به چشم می خورد. تغییر در چیدمان، نصب در ورودی واحد، برقکشی سالن، همکاری نکردن تعدادی از همکاران، دوباره کاری ها، تغییر نظرات مداوم و ... چندتا از مهمترین عیب های امروز بود. همکارایی بودن که منتظر بودن همه چیز آماده و راحت بهشون تحویل داده می شد و فقط نگاه می کردن. در عین حال بودن افرادی که از اول تا آخر کار زحمت کشیدن و کمک کردن به همه همکارا و دوستانمون.

جلسه و نشست و هماهنگی کارهای دیگر (که به اسباب کشی ربط نداشت) هم باعث شده بود در ساعتی گیج و سردرگم بشم. باید حواسم باشد که کارها با هم قاطی نشن و اشتباهی پیش نیاد، یه وقتایی می رسه که از بس منو صدام می کنن خسته می شم. مثلا دارم با تلفن صحبت می کنم، دو نفر همزمان بامن کار دارن و دارن با من درباره موضوعات مورد نظرشون باهام حرف می زنن، سخت می شه وقتی وا نمیستن و همینطور ادامه می دن و من نه از تلفن هیچی نمی فهمم و نه حرفهایی که دو همکار دیگر بهم گفتن. بعد با اوقات تلخی از طرف من روبرو می شن، تعجب می کنن!

کاش همکارا واسشون باشه که در هر لحظه همه حرفها و پیغامها و صحبتهاشونو به یه نفر نگن. حداقل یادداشت کنن و بذارن روی میز، یا صبر کنن یکی یکی موارد رو مطرح کنن... بعضی ها اصلا متوجه نیستن بعد وقتی یه پیام درست منتقل نشده و درست، دریافت نشده حتما یه مشکلی هم به وجود خواهد اومد که با دعوا و بحث و جدل و چیزای دیگه تموم می شه.

  1. هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...

    نوشتن دیدگاه