شب که دربستم ومست ازمینابش کردم
چرخ اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
فرخی یزدی
***
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آن چه جان کند تنم عمر حسابش کردم
فرخی یزدی
***
قسم به عزت و قدر و مقام آزادی
که روحبخش جهان است، نام آزادی
به پیش اهل جهان محترم بود آنکس
که داشت از دل و جان، احترام آزادی
فرخی یزدی
***
شب که در بستم و مست از می نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
فرخی یزدی
***
رخت بر بست ز دل شادی و هنگام و وداع
با غمت گفت که یا جای تو یا جای من است
فرخی یزدی
***
عشقبازی را چه خوش فرهاد مسکین کرد و رفت
جان شیرین را فدای شیرین کرد و رفت
فرخی یزدی
***
رخت بر بست ز دل شادی و هنگام و وداع
با غمت گفت که یا جای تو یا جای من است
فرخی یزدی
***
در دفتر زمانه فتد نامش از قلم
هر ملتی که مردم صاحب قلم نداشت
***
از جلوه ی طاووسی این خلق بترسید
کز راه دو رنگی همه چون بوقلمونند
***
هر خیانت که بشر میکند از سیم وزر است
کاش از روز ازل درهم و دینار نبود
***
به نزد اهل جهان محترم بود ان کس
که داشت از دل وجان احترام ازادی
***
غرق خون بود و نمی مرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه شیرین و به خوابش کردم
فرخی یزدی
***
رخت بر بست ز دل شادی و هنگام وداع
با غمت گفت که یا جای تو یا جای من است
فرخی یزدی
***
ترسم ای مرگ نیایی تو و من پیر شوم
آنقدر زنده بمانم که ز جان سیر شوم
فرخی یزدی
نوشتن دیدگاه