فاضلی به یکی از دوستان صاحب راز خود نامه می نوشت، شخصی در پهلوی او نشسته بود و به گوشه ی چشم نوشته ی وی را می خواند. بر وی دشوار آمد، بنوشت که (( اگر نه در پهلوی من دزدی نشسته بودی و نوشته ی مرا نمی خواندی همه ی اسرار خود بنوشتمی. ))
آن شخص گفت که (( ای مولانا من نامه ی تو را مطالعه نکردم و نخواندم.)) گفت: (( ای نادان پس این ( را که می گویی ) از کجا می گویی؟))
جامی، بهارستان
نوشتن دیدگاه