بعضی تصمیم ها باعث پشیمونی آدمها می شه - امیدوارم هیچ کس توی تصمیمها و انتخابهاش اشتباه نکنه... الهی آمین
فکر می کنم بعضی از خانم ها توی ارتباط با همسراشون جوری رفتار می کنن که انگار اون مرد ، کنترل کننده شونه! و متاسفانه بعضی از آقایون هم حد و اندازه خودشونو نمی شناسن و پیش میرن...تجسس توی حریم شخصی خانم - تعیین بایدها و نبایدهای گاهی عجیب و غریب - تعیین محدودیت هایی عجیب تر از عجیب - و ...
جالب اونجاست که بعضی از این آقایون محدودیت هایی که برای همسرشون تعیین می کنن؛ رفتار و اخلاق و حرف ها و این کارها رو نشاندهنده عشق و علاقه خودشون به خانمشون می دونن - اما غافلن که خانم ها برداشت دیگر و حس دیگری خواهند داشت... آقایون تو رو خدا با این کارها باعث به وجود آمدن نفرت در درون همسرتون نشین، البته اگه زندگیتونو دوست دارید...
بعد چند سال زندگی مشترک؛ با خانمی که اراده نداره و کم کم اعصاب و آرامششو از دست می ده و هیچ دلبستگی ای نداره و دیگه به یه جایی می رسه که می بینه نمی تونه ادامه بده؛ روبرو می شن.
طرف نباید وا بده. نباید اون قد شدید و عجیب پیش بره که نتونه چیزایی رو که داشته با انتخاب زندگی جدیدی که براش پیش میاد؛ از دست بده. پدر - مادر - برادر - خواهر - همکار - مشاور - همراه - کار - دوست - ایمیل - اس ام اس - غذای مورد علاقه - مدل موی مورد علاقه - پوشش مورد علاقه - آهنگ مورد علاقه - ارتباطات اجتماعی مورد علافه - سفر رفتن یا نرفتن - هوای سرد یا گرم اتاق - اومدن و رفتن - نیومدن و نرفتن - و هزارتا چیز دیگه که اینا فقط یه ذره از مواردی هستن که یه نفر توی زندگی مجردی خودش داره و قدرشونو به هیچ وجه تاکید می کنم به هیچ وجه نمی دونه بعد یهو علاقه مند به فردی می شه و بادا بادا مبارک ...
بعد چشم رو همه علایق و مسایل ریز و درشت زندگی مجردی خودش می بنده.
بعد خوش و خوشحال به زندگی متاهلی وارد می شه
بعد یه سال - دو سال - شاید هم پنج سال می گذره
بعد می بینه اینقدر به مرد زندگیش بها داده و توجه کرده که ایشون واسش تصمیم می گیره چی بخور - چی نخور - کجا برو - کجا نرو - با این رفیق باش - با این رفیق نباش - اینو بپوش - اینو نپوش - اس ام اس با فلانی قدغن با فلانی عیب نداره - صحبت تلفنی با فلانی ممنوع با فلانی مورد نداره - توی این ساعت کار می کنی توی این ساعت کار نمی کنی - اینو می پزی اینو نمی پزی - اینو بشور - اینو نشور - و هزار تا ریز و درشت دیگه...
سوالی برام پیش اومده که دوس دارم به یه جوابی یا یه چیزی مثل یه جواب! برسم. اون سوال هم اینه که:
افرادی که ذهن خلاق و اکتیوی دارن، چی می شه که دچار بی رغبتی و دلزدگی از کار کردن می شن؟
منظورم از کار کردن هم صرفا به معنای کار بیرون از منزل یا یه کار اداری و ... نیست...
مثل فردی که تا چند وقت پیش توی ذهنش پر از مطلب و خبر و... بود و ازش استفاده می کرد، حالا چی شده که یهو عقب نشینی کرده و حرکتی نمی کنه، حرفی نمی زنه یا انگار حرفی برای زدن نداره، انگار که نمی تونه خودش و شرایطشو رفرش (refresh) کنه... انگار هنگ کرده یا خاموشه...
شاید نیاز به کمک داره ولی هیچ صدایی ازش نمیاد... و آدمای دیگه ای که نگرانشن هم ازش دور دور دورن. من موندم و سوالی که فعلا بی جواب مونده.
کاش دوباره خودشو بزودی فراخوانی کنه!!!
لاک پشت ها وقتی میرن تو لاکشون دچار خواب زمستونی میشن و با فصل گرم از خواب بیدار می شن و دوباره زندگی لاکیه خودشونو شروع می کنن. آروم و لاگ پشتی پیش می رن و با اندک تهدیدی زود میرن تو لونه شون و در نمیان... لاک پشت ها موجودات آروم و بی خطری هستن اما دورن و دیر می رسن به مقصد و نتیجه ... البته این نظر منه و نمی دونم چه ربطی به سوال ابتدای نوشته ام داشت.
دور شدن و فاصله گرفتن از زندگی و کارها و عادت ها و رفت و اومدها و روال سابق فرد طول می کشه، درست شه. عادت هایی که قبلا وجود داشته و حالا که توی فصل ترک عادت قرار داری ذهنتو مشغول و دلتو نازک می کنه... یجورایی تک می شی و شبیه آدمای افسرده می مونی که فلانی و فلانی و فلانی رفیقم نیستن ... شاید دشمنم هستن!
بعد اون رفیق از همه جا بی خبر یهو و یه شبه دشمن خانواده و زندگی طرف می شه! اون رفیق، قربانی اختلاف خونوادگی می شه و باید رفاقتشو کات (cut) کنه؛ چیزی که تو مرامش نیست و نبوده. این موضوع هم ناراحتش می کنه!
انگار دارم به نتایج جالبی میرسم البته از دید خودم. داره واسه خودم جیزهایی روشن می شه که تو ناخودآگاه ذهنم می رفتن و میومدن...
نوشتن دیدگاه