پشیمانی

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

دل زود باورم را به کرشمه ای ربودی

چو نیاز ما فزون شد تو بناز خود فزودی

به هم الفتی گرفتیم ولی رمیدی از ما

من و دل همان که بودیم و تو آن نه ای که بودی

من از آن کشم ندامت که ترا نیازمودم

تو چرا ز من گریزی که وفایم آزمودی

ز درون بود خروشم ولی از لب خموشم

نه حکایتی شنیدی نه شکایتی شنودی

چمن از تو خرم ای اشک روان که جویباری

خجل از تو چشمه ای چشم رهی که زنده رودی

رهی معیری

  1. هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...

    نوشتن دیدگاه