کاش وقتی زندگی فرصت دهد ، گاهی از پروانه ها یادی کنیم
کاش بخشی از زمان خویش را ، وقف قسمت کردن شادی کنیم
کاش گاهی در مسیر زندگی ، باری از دوش نگاهی کم کنیم
فاصله های میان خویش را ، با خطوط دوستی مبهم کنیم
کاش با حرفی که چندان سبز نیست ، قلب های نقره ای را نشکنیم
کاش هر شب با دو جرعه نور ماه ، چشم های خفته را رنگی زنیم
کاش بین ساکنان شهر عشق ، ردّ پای خویش را پیدا کنیم
کاش با الهام از وجدان خویش ، یک گره از کار دلها وا کنیم
کاش اشکی قلبمان را بشکند ، با نگاه خسته ای ویران شویم
کاش رسم دوستی را ساده تر ، مهربان تر اسمانی تر کنیم
کاش در نقاشی دیدارمان ، شوق ها را ارغوانی تر کنیم
کاش وقتی آرزویی می کنیم ، از دل شفافمان هم رد شود
مرغ امین هم از انجا بگذرد ، حرف های قلبمان را بشنود
مریم حیدرزاده
نوشتن دیدگاه