ازدواج در فصل زمستان

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

چرا با زمستان شروع مى‏ کنم؟ از این فصل شروع کردم چون تقویم میلادى با این فصل و در ماه ژانویه آغاز مى ‏شود. البته مى ‏دانم که در تمام کشورهاى دنیا اینگونه نیست و سال از فصل زمستان شروع نمى ‏شود. ژانویه و فوریه در کارولیناى شمالى سردترین ماه ‏هاى سال هستند. در این ماه شاهد بارش برف و طوفان ‏هاى یخ هستیم. مردم دستکش و پالتو مى ‏پوشند، در خیابانها سورتمه سوارى و در کوه شوگر اسکى مى ‏کنند. زمستان فصلى است که بچه‏ ها منتظر تعطیل شدن مدارس هستند تا بتوانند برف بازى کنند. در این فصل فقط بنفشه فرنگى شکوفه مى ‏دهد و خرس ‏ها به خواب زمستانى مى ‏روند.  تعداد کسانى که به این سایت مراجعه مى ‏کنند و در حال لذت بردن از تابستان هستند، خیلى زیاد نیست. سرماى زمستان آنها را به مطب من مى ‏کشاند. در دنیاى واقعى، حداقل در کارولیناى شمالى، از زمستان‏ هاى سرد، سخت، پر برف، یخ‏زده و تلخ صحبت مى ‏کنیم. به طور خلاصه زمستان یعنى دشوارى.زندگى در زمستان بسیار دشوارتر از تابستان است. ازدواج‏ هاى زمستانى با سرما، سختى و تلخى توصیف مى ‏شوند. رؤیاهاى بهارى با لایه ‏هاى یخ پوشیده مى ‏شوند و اخبار هواشناسى باران و برف بیشترى را پیش‏بینى مى ‏کند. اگر زن و شوهر با هم صحبت کنند فقط در مورد مسائل تدارکاتى است: چه کسى چه کارى انجام دهد و چه موقع. اگر سعى کنند در مورد رابطه‏ شان صحبت کنند، در نهایت به بحث حل نشده ‏اى

خاتمه مى ‏یابد. بعضى از همسران فقط در سکوت سرد زندگى مى‏ کنند. در اصل با اینکه در یک خانه زندگى مى ‏کنند اما زندگى ‏هاى مستقلى دارند. هر کدام دیگرى را به خاطر سرماى رابطه‏ شان محکوم مى ‏کند. چه دلیلى همسران را به زمستان مى ‏کشاند؟ در یک کلام: سختى  یعنى عدم تمایل براى در نظر گرفتن دیدگاه‏ هاى طرف مقابل و همچنین براى

رسیدن به توافق هدفمند. تمام همسران در زندگى ‏شان با مشکل مواجه مى ‏شوند و با هم متفاوت هستند. ممکن است این تفاوت‏ ها در مورد مسائل مالى، خانواده‏ هاى دو طرف، مذهب یا هر جنبه ‏ى دیگرى از زندگى باشد. همسرانى که سعى نمى ‏کنند در مورد این تفاوت‏ ها صحبت کنند، خودشان را در نیمه زمستان فصلى از ازدواج که بر اثر تفاوت‏ هاى زندگى به وجود

نیامده است بلکه بر اثر واکنش همسران به این تفاوت‏ ها به وجود آمده است خواهند یافت. وقتى یکى از همسران یا هر دو روى «یا روش من یا هیچ» پافشارى مى ‏کنند با دست خودشان زندگى را به طرف زمستان مى‏ کشانند. شاید زمستان ازدواج یک ماه یا سى سال طول بکشد. شاید سه ماه بعد از ازدواج یا در سال ‏هاى میانه زندگى مشترک آغاز شود. شاید روى یکى

از مشکلات زندگى تمرکز کند و یا تمام جنبه‏ هاى زندگى را در بر گیرد. همانطور که قبلاً توضیح دادم هر فصلِ ازدواج احساسات، نگرش‏ها و اعمال مخصوصى دارد. اثر متقابل این سه عامل مشخص مى ‏کند که آیا همسران در یک فصل مى ‏مانند یا از فصلى به فصل دیگرى مى‏ روند.

 احساسات در فصل زمستان

بعضى از احساسات فصل زمستان شامل رنجش، عصبانیت و ناامیدى است که اغلب با تنهایى و حس عدم پذیرش همراه است. تمام احساسات همسرانى که در زمستان گیر کرده ‏اند، سردى، سختى و تلخى را آشکار مى ‏کند که محکم به رابطه آنها چسبیده‏ اند. اجازه دهید شما را با چند زوجى آشنا کنم که فصل زمستان ازدواج‏شان را تجربه مى‏ کنند. به توصیفى که از ازدواج‏شان دارند، توجه کنید.

جورج، شوهر چهل و چهار ساله‏ اى است که اهل جکسون ویل در ایالت فلوریدا است و هجده سال از ازدواجش مى ‏گذرد. او مى ‏گوید: «ازدواجم

کاملاً مأیوس ‏کننده است. اگر فردى مذهبى نبودم مدت‏ها پیش از همسرم جدا مى ‏شدم. مى‏ دانم که باید عاشق همسرم باشم اما از نظر عاطفى تهى هستم. احساس مى ‏کنم همسرم عاشقم نیست، مرا دوست ندارد یا به من احترام نمى‏ گذارد. به نظر مى ‏رسد که او فقط مرا تحمل مى‏ کند حتى گاهى به این خوبى هم نیست. احساس بسیار بدى نسبت به ازدواجم دارم.» همسرش، هلن، ازدواج‏شان را این طور توصیف مى‏ کند: «جالب نیست! به نظر مى‏ رسد هیچ چیز سرجایش نیست اما من از لحاظ عاطفى آنقدر انرژى ندارم که به کارها سر و سامان دهم. یک سال و نیم است که همسرم بیکار است و ظاهراً هیچ برنامه ‏اى هم ندارد. چهارده سال پیش که از دانشگاه فارغ‏ التحصیل شد نیز در چنین شرایطى قرار داشتیم. تکرار شدن این موضوع واقعاً عذاب‏ آورد است. با این تفاوت که این بار سه فرزند هم داریم که فقط به این عذاب اضافه مى ‏کند. از وضعیت ازدواج‏مان واقعاً ناراحت هستم.»

مارلین چهل و پنج ساله است و پنج سال پیش براى بار دوم ازدواج کرد. او مى ‏گوید: «احساس ناامیدى و افسردگى مى‏کنم. ما اصلاً با هم صحبت نمى ‏کنیم فقط بحث و جدل و هیچ وقت براى حل مشکلات‏مان به راه‏حل یا توافق نمى‏ رسیم. هیچ کدام از ما شاد نیست. در مورد مسائل مالى و تربیت بچه ‏ها (سه فرزند داریم) با هم اختلاف داریم. او مى ‏گوید طلاق تنها راه‏ حل است. اما من مطمئن نیستم.»

مارک بیست و سه سال پیش ازدواج کرد اما در مورد ازدواجش معتقد است «بسیار ناامید کننده است. در مورد تمام مسائل با هم اختلاف نظر داریم. هر دو ما لجباز هستیم و این ویژگى مشاجره ‏هاى عاطفى بسیارى ایجاد کرده است. رابطه بسیار سردى داریم.» همسرش، امیلى، هم مى ‏گوید: «مارک خیلى آزارم مى ‏دهد. چندین سال است که از هم خشمگین و متنفر هستیم. احساس مى‏ کنم تمام تلاش‏ ها از طرف من بوده است. فکر مى ‏کنم او به حرف‏ هایم گوش نمى ‏دهد و به احساساتم اهمیتى نمى‏ دهد. خیلى ایرادگیر است. در این مرحله از زندگى تقریباً زمان بسیار کمى براى با هم بودن اختصاص مى‏ دهیم و هیچ احساسى نسبت به همدیگر نداریم.»

ماریا، چهل و سه ساله، نه سال پیش با همسر دومش ازدواج کرده است. ازدواجش را این طور توصیف مى‏ کند که «به روش ‏هاى مختلف آزارم مى‏ دهد و بر تمام جنبه‏ هاى زندگى ‏ام اثر مى ‏گذارد. این حس همیشه با من است، با خداوند در مورد آن صحبت مى‏ کنم و سعى مى ‏کنم خوش‏بین و امیدوار باشم. هر دو ما دوست داریم رابطه عمیق‏ ترى داشته باشیم اما نمى ‏توانیم با هم ارتباط برقرار کنیم.»

امیلى دو سال و نیم پیش ازدواج کرد اما رنج عاطفى زمستان را اینگونه توصیف مى ‏کند «شدیداً ناراضى هستم. گاهى بسیار دردآور مى ‏شود. هر روز به زحمت روزم را به شب مى ‏رسانم. تمام امیدم را از دست داده ‏ام.»

 نگرشهاى فصل زمستان

نگرش یعنى طرز تفکر ما و روشى که براى تفسیر تجربه‏ هاى زندگى‏ مان به کار مى ‏بریم، اغلب در مورد افرادى صحبت مى ‏کنیم که نگرش منفى یا مثبت دارند. منظورم از نگرش، روشى است که یک شخص در حالت کلى به اتفاقات زندگى‏ اش واکنش نشان مى‏ دهد. فصل زمستان ازدواج هم با نگرش منفى توصیف شده است. معمولاً در فصل زمستان تمایل داریم که بدترین جنبه‏ هاى امور را در نظر بگیریم. مشکلات را خیلى بزرگ مى ‏بینیم و موقعیت‏ ها مستحکم شده‏ اند. فکر مى ‏کنیم که اختلاف‏ ها بسیار ریشه‏ دار شده ‏اند و هرگز حل نمى‏ شوند. دوست داریم همسرمان را به خاطر مشکلات زندگى سرزنش کنیم (اگر فقط این کار را مى‏ کرد... اگر چنین کارى نمى ‏کرد...). چنین نگرش ‏هایى باعث ایجاد احساساتى مى‏ شوند که از دلسردى متوسط تا ناامیدى کامل متغیر هستند.

با مردى به نام فرانک در سیاتل، در ایالت واشنگتن، آشنا شدم. بسیت و چهار سالش بود و فقط یک سال از ازدواجش مى ‏گذشت اما عمیقاً به خاطر ازدواج‏اش پریشان و ناراحت بود. «احساس مى‏ کنم هیچ وقت نمى‏ توانیم شرایط را بهتر کنیم. هر روز بدتر و بدتر مى ‏شود. بیست و چهار ساعت روز و هفت روز هفته را با هم مشاجره مى‏ کنیم و همدیگر را کتک مى ‏زنیم یک نوزاد هم داریم. دیگر نمى ‏توانم ادامه دهم و دیگر نمى ‏دانم چه کارى باید انجام دهم.» فرانک در محیط کارى‏ اش فرد بسیار پرانرژى و اهل ریسکى بود اما در خانه همیشه افکار منفى داشت. خانمى به نام مارتا بعد از نوزده سال ازدواج، مى‏ گفت: «فکر مى‏ کنم در سال‏ هاى ابتدایى واقعاً روى ازدواج‏مان کار مى‏ کردم اما همسرم تمام پیشنهادهاى مرا، گله و شکایت تفسیر مى ‏کرد. هیچ راه‏ حلى فایده نداشت، بنابراین ساکت شدم. مواقعى هم که با هم صمیمى مى‏ شدیم، خواسته‏ هاى او در اولویت بودند و نیازها و خواسته‏ هاى من اهمیتى نداشتند. این الگوى تکرارى باعث شده که من هم به نیازهاى او توجه نکنم. حالا منتظرم شاید منصفانه نیست که او براى زندگى‏ مان انرژى بگذارد.»

حالا نظرات ویلیام، شوهر مارتا، را بخوانید: «یک سال و نیم پیش، رابطه‏ مان از روزهاى خوبى که داشتیم، فاصله گرفت. ما تعالیم مذهبى را در زندگى‏ مان به کار مى ‏گرفتیم و بسیار عالى بود. مارتا بیشتر از من تلاش مى‏ کرد و من هم انتظاراتم را پایین آوردم. سپس با حمایت او از کارم استعفا دادم اما از آن زمان به بعد مشکلات آغاز شد. دیگر درها به روى من باز نشدند و در حال حاضر براى حمایت از خانواده‏ ام چهار شغل نیمه وقت دارم. ظاهراً من در ماه‏ هاى اول بعد از استعفا، طناب ارتباط، محبت مداوم و برنامه داشتن براى آینده را پاره کردم. از آن به بعد مارتا ساکت و آرام شده است و هر کارى که مى ‏کنم کمکى به بهبود رابطه نمى ‏کند. گویى در مخزن عشقش سوراخى ایجاد شده است. و هیچ کدام از کارهاى من اعتبارم را باز نمى ‏گرداند. خودش مى‏ گوید قصد ندارد مرا نبخشد ولى فکر کنم برعکس است.» آشکار است که مارتا و ویلیام هر دو گرفتار نگرش ‏هاى منفى شده اند و هیچ کدام از حمایت طرف مقابل مطمئن نیست. گاه نگرش‏ها به سرعت منفى مى ‏شوند. تروئت یک پیشنهاد شغلى از یکى از ایالت‏ هاى مجاور داشت. او و مرى در مورد این پیشنهاد بحث کردند و به این نتیجه رسیدند که در این مرحله از زندگى ‏شان فرصت خوبى براى آنهاست. بنابراین به آن شهر نقل مکان کردند. لیکن مدت کوتاهى بعد از

ازدواج، مرى براى دوستانش احساس دلتنگى مى ‏کرد و تغییراتى که بعد از انتقال‏شان پیش آمده بود، او را آزار مى ‏داد. او در مورد موضوعات پیش آمده به تروئت شکایت کرد و به او گفت که چقدر از این اتفاقات ناراحت است. تروئت احساس مى‏ کرد که همسرش به او خیانت کرده است. با خودش فکر مى ‏کرد که آنها براى این جابه‏ جایى توافق کرده بودند، بنابراین احساس مى ‏کرد که مرى او را در وضعیت ناعادلانه‏ اى قرار داده است. از طرفى نمى‏ توانست به همین زودى از شغلش استعفا بدهد و از طرف دیگر دوست داشت همسرش خوشحال باشد. نگرش منفى مرى به مانعى در زندگى ‏شان تبدیل شد و بعد از یک سال در آستانه طلاق قرار گرفتند. اگر مرى نگرش مثبتى داشت، سعى مى ‏کرد دوستان جدیدى پیدا کند و به دنبال نکات مثبت موقعیت جدیدشان بود. چه تفاوتى ایجاد مى ‏شد؟ نگرش‏ هاى منفى مثل بادهاى شدیدى هستند که با زمستان ازدواج همکارى م ى‏کنند.

 اعمال فصل زمستان

در اواسط زمستان، تمایل داریم که تا حد امکان از نشانه‏ هاى این فصل پرهیز کنیم. وقتى هوا خیلى سرد مى‏ شود، به داخل خانه عقب‏ نشینى مى ‏کنیم و منتظر مى ‏مانیم که هوا گرم‏تر شود. در زمستان ازدواج هم تمایل مشابهى براى پرهیز از نشانه‏ ها» داریم. ممکن است همسران در خودشان فرو روند، چمباتمه بزنند و منتظر پایان زمستان باشند یا شاید به رسیدن بهار امیدوار باشند اما هیچ اقدام مثبتى براى آن انجام ندهند. اما برخلاف فصل‏ هاى طبیعت، فصل‏هاى ازدواج معمولاً بدون انجام اعمال مثبت تغییر نمى‏ کنند مگر اینکه تغییر از بد به بدتر باشد. اگر زمستان ازدواج‏تان را تجربه مى‏ کنید، ممکن است اعمال‏تان تفرقه‏ انگیز و مخرب باشند و آگاهانه یا ناآگاهانه براى آزار همسرتان طراحى شده باشند. کلمات خشک و جدى، اعمال خشن یا گوشه‏ گیرى و سکوت بعضى از اعمال رایج زمستان هستند. خانمى را به یاد مى ‏آورم که مى ‏گفت: «وقتى متوجه خیانت همسرم شدم به آپارتمان همسر جدیدش رفتم و چهار چرخ ماشین‏اش را پنچر کردم. مى ‏دانم که شاید به خاطر این کار دستگیر مى ‏شوم، اما آن زمان آنقدر عصبانى بودم که فقط مى‏ خواستم شوهرم متوجه عصبانیتم شود.»

آقایى که به مطب مشاوره ‏ام آمده بود، مى ‏گفت: «وقتى از نامزدم جدا شدم به آپارتمان شوهر جدیدش رفتم، باترى ماشین‏اش را در آوردم و در چاه انداختم. خیلى عصبى بودم.» در یکى از سمینارهاى ازدواجم در راسین، در ایالت و سیکانسین، با ملودى آشنا شدم. در آن زمان براى دومین بار ازدواج کرده بود و مى‏ گفت اولین ازدواجش «از نظر عاطفى بسیار دردناک» بوده است. حالا بعد از گذشت پنج سال از ازدواج دومش، مطمئن بود که در فصل زمستان قرار دارند. «از ازدواجم متنفرم. از هم دور هستیم و نمى ‏دانم که آیا همسرم واکنش مثبتى نسبت به رفتار من دارد. خسته شده ‏ام. به این مسئله فکر مى ‏کنم که در مورد جدایى با او صحبت کنم چون مطمئن هستم که هرگز دوباره رفتار محترمانه‏ا ى با من نخواهد داشت. این بار هم اصلاً از ازدواجم راضى نیستم.» وقتى از او خواستم از اتفاقات زندگى‏ اش برایم مثالى بزند،

پاسخ داد «دو هفته پیش از او خواستم با گفتن: «بچه ننه» پسرمان را مسخره نکند. گفت: فقط شوخى مى ‏کنم. من هم اتاق را ترک کردم اما چند ساعت بعد او گفت که من با پسر دیگرمان بدرفتارى مى‏ کنم. از آن به بعد زندگى ‏مان در سراشیبى قرار گرفت و به ندرت با هم صحبت مى ‏کنیم. او از من دورى مى ‏کند. گاهى یاد ازدواج اولم مى‏ افتم و نگرانم که همان ماجرا دوباره تکرار شود.»

 

کریس و آماندا در سمینارهاى که در وست پام بیج، در ایالت فلوریدا، داشتم شرکت کردند. پنج سال از ازدواج‏شان مى‏ گذشت و هر دو براى اولین بار ازدواج کرده بودند. آماندا بیست و پنج ساله و کریس بیست و نه ساله بود. نظرات آماندا در مورد ازدواج‏شان نشان مى ‏داد که در فصل زمستان قرار دارند. «گاهى احساس مى‏ کنم که واقعاً عاشق همدیگر هستیم اما احساس سرما و ناراحتى مى ‏کنم. اصلاً خوشبخت نیستم. دوست دارم همان عشق قدیمى ‏مان را به هم ابراز کنیم. اول بچه‏ دار شدیم، سپس همسرم با ماشین تصادف کرد، سه سال بیکار بود و خانه‏ مان در آتش سوخت. به تدریج از هم دور شدیم. به افراد بدبینى تبدیل شده‏ ایم که فقط همدیگر را تحقیر مى‏ک نیم.» نظرات کریس کوتاه بود «فقط مى ‏دانم که همسرم در یک خانواده خشن بزرگ شده است و راه دیگرى براى زندگى نمى ‏داند. خیلى هم پرتوقع است» کلمات انتقادآمیز، اهانت ‏آمیز و پرتوقعى که هر دو آنها به کار بردند، سرماى رابطه‏ شان را آشکار مى‏ کند.

جاشوا بیست و دو سالش بود و وقتى با من ملاقات کرد سه سال از ازدواجش مى‏ گذشت. مى‏ گفت: «همسرم با کمک یکى از دوستانش چند بار به من دروغ گفته است و من هم در مقابل به او دروغ گفتم. این رفتارمان نوعى بى ‏اعتمادى در ما ایجاد کرده است که در کنار مسائل دیگر، زمستانى را به رابطه ما کشانده است. اصلاً از زندگى ‏ام راضى نیستم. قبلاً تصمیم‏ هاى بسیار اشتباهى گرفته‏ ام و مى ‏ترسم تصمیمى بگیرم که اوضاع را بدتر کند.»

برنیک هفتاد و هشت ساله است و پنجاه و چهار سال از ازدواج‏ش مى‏ گذرد. اما معتقد است که ازدواج‏شان بسیار غم‏ انگیز است. مى ‏گفت: «احساس طرد شدن و ناامیدى م ى‏کنم. همسرم معتاد و اغلب افسرده است. به من دروغ مى ‏گوید یا اصلاً با من حرف نمى‏ زند. قلبم شکسته است و تنها کارى که مى ‏توان انجام دهم دعا کردن است. اگر بخواهم با او حرف بزنم شروع به انتقاد مى‏ کند و به خاطر تمام مشکلات‏مان سرزنشم مى ‏کند. مطمئنم که در زمستان ازدواج قرار گرفته‏ ایم. بعد از این همه سال زندگى در کنار هم، واقعاً چنین رفتارى ناراحت‏ کننده است.» در زمستان ازدواج، ارتباط برقرار کردن بین سکوت و مشاجره در نوسان است. کلمات انتقادآمیز رابطه را آزاردهنده ‏تر مى ‏کند. ازدواج زمستانى سرد، سخت و تلخ است. سرانجام زوج‏ ها از نظر عاطفى و گاه فیزیکى از هم جدا مى ‏شوند. و چون نمى‏ خواهند نزدیک هم باشند در اتاق‏هاى جداگانه زندگى مى‏ کنند و اگر باد گرم بهارى نوزد، براى طلاق رسمى اقدام م ى‏کنند. زمستان اغلب با حس جدایى همراه است. برایان که در میانه ‏هاى بیست سالگى بود و چهار سال از ازدواجش مى ‏گذشت مى ‏گفت: «اوایل خیلى به هم فکر مى‏ کردیم، حالا گیج شده ‏ایم. سعى مى ‏کنم او را بپذیرم اما امروز صبح مى ‏گفت شیطان وارد زندگى ‏اش شده است. مى ‏خواهم کمکش کنم اما نمى ‏دانم چطور. از رابطه‏ مان راضى نیستم چون ارتباط‏مان یک طرفه است: از طرف او به من. وقتى من شروع به صحبت مى ‏کنم حرفم را قطع مى ‏کند بنابراین اکثراً سکوت مى ‏کنم. اما نمى‏ دانم که تا کجا پیش خواهد رفت. نظراتم را تحمیل نمى ‏کنم. به او اجازه مدیریت مى ‏دهم و نمى‏ فهمم چرا؟» کریستى، همسر برایان، مى ‏گفت: «ما با رفتارهایمان به شیطان اجازه داده ‏ایم که زندگى ‏مان را کنترل کند. تلخى و عصبانیتى در رابطه‏ مان وجود دارد که فکر مى‏ کنم فقط خداوند مى‏ تواند آن را از بین ببرد. امیدوارم که هرچه زودتر مشکلات‏مان حل شود.»

مارج چهل و پنج ساله است و هشت سال از ازدواج دومش مى‏ گذرد. «نمى‏ دانم چرا این طور شد اما ما فقط در کنار هم زندگى مى ‏کنیم. در سال‏ هاى اولیه به فرزندان‏مان دو فرزند او و دو فرزند من  اجازه دادیم که ما را از هم جدا کنند. حالا بچه ‏ها بزرگ شده ‏اند و ما را ترک کرده ‏اند (همه به جز یکى) اما ما داریم تلاش مى‏ کنیم که زندگى‏ مان را دوباره در مسیر درست قرار دهیم. نمى ‏دانم چطور ازدواج‏مان را سر و سامان دهم.» معمولاً ازدواج با فصل زمستان آغاز نمى‏ شود. و برعکس طبیعت، پاییز همیشه قبل از زمستان نیست. ممکن است ازدواج مستقیماً از بهار به زمستان منتقل شود. در داستان جوانى، به نظر مى‏ رسد که ازدواج‏اش مستقیماً از ماه‏ عسل به زمستانى تبدیل شد. دومین ازدواجش بود و یک فرزند عقب مانده ذهنى از ازدواج اولش داشت. «وقتى نامزد بودیم جان خیلى با ماندى مهربان بود و به نظر مى ‏رسید که او را دوست دارد. اما ناگهان بعد از ماه عسل، ماندى به مزاحم تبدیل شد. دوست داشت فقط ما دو نفر باشیم. خب، چنین چیزى امکان نداشت. او در توهم زندگى مى ‏کند. حتى از من خواست کسى را پیدا کنم که سرپرستى ماندى را برعهده بگیرد. چرا باید چنین کارى انجام دهد؟ او دخترم است. فکر م ى‏کنم در ازدواج با جان اشتباه وحشتناکى مرتکب شده ‏ام. نمى ‏دانم آیا مى ‏توانیم به این شکل ادامه دهیم. او عصبانى مى ‏شود و حرف‏هایش عذابم مى ‏دهند. احساس مى‏ک ند صاحب اختیار زندگى ماست. فکر مى‏ کنم نظرات من هیچ اهمیتى براى او ندارد.» شاید زمستان در سالهاى ابتداى ازدواج فرا رسد یا حتى بعد از پنجاه سال. در این فاصله هم ممکن است بارها رخ دهد. ممکن است همسران با احساسات، نگرش یا اعمال‏شان متوجه آن شوند. جدول زیر نشانه‏ هاى اصلى زمستان ازدواج را خلاصه کرده است.

 

 زمستان

احساسات: آزار، خشم، ناامیدى، تنهایى، حس طرد شدن

نگرش‏ها: منفى‏نگرى، دلسردى، سرخوردگى، ناامیدى

اعمال: نابود کننده، با عصبانیت صحبت کردن، صحبت نکردن، خشم

فضاى رابطه: تنها، سرد، سخت، تلخ، در زمستان ازدواج همسران دوست دارند در مورد تفاوت‏ها با هم مشاجره کنند. صحبت‏ ها به بحث و جدل تبدیل مى ‏شوند و همسران با سکوت عقب ‏نشینى مى ‏کنند. هیچ حس همکارى وجود ندارد. گویى دو نفر در خانه‏ هاى اسکیمویى متفاوت زندگى م ى‏کنند.

 جنبهى مثبت زمستان

اگر ازدواج‏تان در زمستان قرار دارد، شاید هیچ امیدى وجود نداشته باشد اما تسلیم نشوید. مثل کسانى رفتار کنید که در برف گیر کرده ‏اند، اکثر آنها ترجیح مى ‏دهند به جاى بیکار نشستن و انتظار مرگ کارى انجام دهند. هیچ دلیلى براى پذیرفتن سرماى زمستان ازدواج وجود ندارد. راه فرارى وجود دارد که با امید آغاز مى ‏شود. سرماى زمستان اغلب حس سلامت و درمان را در آدمى تقویت مى ‏کند. انسان بیمار به دنبال پزشک و درمان است. ازدواج زمستانى باعث مى ‏شود که همسران آن قدر از هم ناامید شوند که سکوت‏شان را بشکنند و از یک مشاور، فرد مذهبى یا دوست قابل اعتماد کمک بگیرند. کسانى که در جستجوى کمک هستند، راه فرار را پیدا خواهند کرد. در فرآیند درمان، همسران جنبه مثبت زمستان را هم تجربه خواهند کرد. شوهرى معتقد بود «ما دریافتیم که با کمک رنج و سختى زمستان مى‏ توانیم دوباره ریشه‏ هایمان را کشف کنیم، ایمان‏مان را تثبیت کنیم و از نظر شخصیتى کامل‏تر شویم.» مشکلات و آزمایش ‏هاى زندگى اغلب صبر پشتکار مى‏ آفرینند. خداند با زمستان زندگى مشترک درس ‏هاى زیادى به ما مى ‏آموزد. زمستان ازدواج به «جذابیت» و «شادابى» سورتمه سوارى روى تپه ‏ها یا اسکى کردن نیست اما وقتى همسران با پشتکار گام‏هاى مثبتى براى پیشرفت ازدواج‏شان برمى‏ دارند، قوى‏ تر و متعهدتر مى ‏شوند و بهتر مى‏ توانند تفاوت‏ هایشان را درک کنند. در طول سال‏ها همسران بیشمارى را دیده ‏ام که از زمستان وارد بهار شده ‏اند. وقتى به شکست زمستانى اعتراف مى ‏کنند و همدیگر را مى ‏بخشند. این بخشش جایى براى عشق باز مى ‏کند و «عشق عیب‏ هاى زیادى را مى‏ پوشاند.» با نشان دادن شاخه‏ ى زیتون صلح، حتى در میانه‏ هاى رنج و بى‏اعتنایى، همسران بسیارى نیروى بالقوه درمان عمیق و حتى صمیمیت عمیق‏تر را کشف کرده ‏اند. زخم ‏هاى ناشى از شکست، یادآور گناهان و نیاز به بخشش و قدرت خداوند براى نجات ما هستند. خبر خوب این است که بخشش و قدرت خداوند فقط نصیب کسانى مى ‏شود که در جستجوى آن هستند. وقتى دو نفر تصمیم مى ‏گیرند که دوباره به همدیگر عشق بورزند یخ‏هاى در حال ذوب زمستان، دانه ‏هاى بهار را آبیارى مى ‏کنند و زمستان هدف نهایى ‏اش را انجام مى ‏دهد.

  1. هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...

    نوشتن دیدگاه