شعرهایی از شمس لنگرودی

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۰ دیدگاه

1

کاش میوه این دخترک بودم

در اشتیاق دهانش می مردم

 

2

در هر ایستگاهی که پیاده شوی

کنار توام

این قطار

مثل همیشه در کف دستم راه می رود

 

3

 

آب می شوی برف

وقتی بشنوی چه به روز من آوردی

 

4

 

شعر

مثل حرف زدن در خواب است

اول دیگران را

و سپس تو

بیدار می کند

 

5

آخر به چه درد می خورد

آفتاب اسفند

این که جای پای تو را

آب کرده است

  1. هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...

    نوشتن دیدگاه