هر آنچه که همواره در فکر آن هستید، در زندگیتان رخ میدهد. بیشتر مردم، بهجای اینکه در مورد آنچه میخواهند، فکر کنند؛ همواره در حال تفکر دربارهٔ آنچه نمیخواهند هستند. بهنظر من، یکی از مشکلهای اصلی همهٔ ما، این است که هدفمان را در ذهن، خلق نمیکنیم. اگر ندانید که بهطور واقعی چهمیخواهید، چهطور میتوانید آن را بهدست آورید؟ اگر ندانید میخواهید کجا بروید، چهطور میفهمید چهزمانی به آنجا میرسید؟ ما زمان زیادی را صرف برنامهریزی برای گذراندن تعطیلات و وقتهای فراغتمان میکنیم؛ در حالیکه میتوانیم آن زمان را صرف طرحریزی زندگیمان کنیم. دربارهٔ آنچه میگویم، فکر کنید. اگر بخواهید به مسافرن بروید، بدون برنامهریزی قبلی به فرودگاه میروید و میپرسید آیا هواپیمائی حرکت میکند؟ آیا بدون دانستن مقصد، بیهدف سوار اتومبیل میشوید و رانندگی میکنید؟ پس چرا برای زندگی و مسیری که میخواهیدبروید، تصمیم نمیگیرید؟ زندگی شما که با اهمیتتر از یک مسافرت است؟!
در مطالعهای که در سال ۱۹۵۰ در دانشگاه ”ییل“ انجام شد، سه درصد از افراد مورد پژوهش، هدفهایشان را مشخص کرده بودند. مطالعهٔ پیوسته، پس از گذشت بیست و پنج سال نشان داد افرادی که هدفهایشان را مشخص کرده بودند، نسبت به سایر افراد، وضع مالی بهتری دارند. قصد ندارم بگویم پول، تنها معیار موفقیت است؛ میخواهم به شما نشان دهم که چهقدر تعیین هدف، اهمیت دارد. ”آنتونی رابینز“ میگوید: ”ما اغلب، آنچه را که بهمدت یکسال قادر به انجامیش هستیم، زیاد برآورد میکنیم؛ در حالیکه آنچه را که در طول یکدهه قادر به انجامش هستیم، کم برآورد میکنیم.“
بهجای پیدا کردن راهحلهای کوتاهمدت و ضعیف، برای آنچه میخواهید داشته باشید، تصمیم جدی بگیرید. شانس شکست در هر دو مورد یکسان است.
منبع: ”سفر به دنیای شادی“ “جیم دناوان“، ترجمهٔ : ”الهام آرامنیا ـ سید شمسالدین حسینی“ مجله شادکامی و موفقیت
نوشتن دیدگاه