جلال‌الدين همايي

نوشته شده توسط:محبوبه شریفی | ۵ دیدگاه

جلال الدین همائی

 سحرگاه شب چهارشنبه اول ماه رمضان 1317(13 دی ماه 1287ش) در کوی پاقلعه یکی از محلات جنوب شرقی اصفهان، پا به جهان خاکی نهاد. نیاکانش اصلاً شیرازی واز خوانین فیلی زند بودند.پدرش، میرزاابوالقاسم محمد نصیر متخلص به طرب و جدش، ملامحمدرضا همای شیرازی، هر دو از شعرا و دانشمندان بنام عصر خود به شمار می رفتند.

 همائی تحت نظر پدر دانشمند خود و در آغوش چنین خانواده ای، که افراد آن همگی از زن و مرداهل خط و قلم بودند، پرورش یافت،وچهار یا پنج ساله بود که درس آموزش را نزد پدر آغاز کرد. اودرسی را که نزد پدر آموخته بود، درخدمت مادر تمرین و تکرار می کرد وبعد آموخته های خودرا نزد زنی، به نام نبات بیگم مشهور به ملاباجی، تکمیل می کرد. درحدود شش یا هفت ساله بود که به مکتب میرزا عبدالغفار رفت، وپس از مدتی در سال1326ق، همراه برادرش به مدرسه «حقایق» واقع در خیابان مشیر، ویک سال بعد از مدرسه «قدسیه» راه یافت، که مدیر آن امیرزا عبدالحسین از فضلا و خوشنویسان آن روزگار در اصفهان بود.

 

خودش گفته است:

 

درمدرسه قدسیه، آمیرزا حسن ابتدا عوامل ملامحسن و سپس صمدیه و پس از آن سیوطی و حاشیه ملاعبدالله را به من درس داد. هم او و هم پدرم تکلیف کرده بودندکه اشعار الفیه ابن مالک را از حفظ کنم....حساب،سیاق و ترسل را(نیز) که پیش پدرم ودر مکتب میرزا عبدالغفار شروع کرده بودم، درمدرسه قدسیه تکمیل کردم، درمدرسه قدسیه تکمیل کردم، به طوری که انواع حساب جنس و نقد و جریب و قفیز و من و اجزای آن را خوب یاد گرفتم. حساب و هندسه جدید را با برنامه مختصری که از تاریخ و جغرافیا داشتند هم در آن مدرسه آموختم، و البته دنباله حساب و هندسه را بعد از دوره مدرسه نیز ادامه دادم.

 همائی قرآن کریم و متون فارسی از منشآت قائم مقام و منشآت فرهادمیرزا و منشآت امیر نظام وتاریخ معجم، را نیز نزد میرزا عبدالغفار ، و شاهنامه وکلیات سعدی و منتخب قاآنی و غزلیات محمد خان دشتی را شبها، درخانه، نزد پدر مرور کرد. از آن پس به مدرسه نماورد(نیم اورد)، که از مدارس قدیم معروف اصفهان و مرکز دانش و فرهنگ بود راه یافت ودر آنجا حجره ای گرفت که به«حجره تابوتی» موسوم بود و «این حجره واقعاً به تابوت می مانست وبه طوری تنگ و خفه بود که اگر چراغ نفتی سه ساعت در آن روشن بود تنفس سخت می شد و شمع رو به خاموشی می رفت».

 

همائی بیست سال در چنین حجره ای زیست می گوید:

 

از همان تاریخ، یعنی سال 1328 تا1348 ق، یعنی درست مدت بیست سال من با حجره مدرسه سروکار داشتم. البته دو سه سال اول را هم به مدرسه قدسیه می رفتم و هم در مباحثات طلبگی شرکت می کردم. شبها رادر مدرسه نمی ماندم و به خانه می رفتم ودر آنجا نیز شبها در نزد پدر به تحصیل ادبیات می پرداختم.

 

درسال 1330ق، پدرش درگذشت واو در تحت کفالت مادی و تربیت معنوی عمویش، میرزا محمد سها، که او نیز از فضلا و شعرای نامی اصفهان بود قرارگرفت.

 

همائی سخن خود را چنین ادامه می دهد:

 از سال 1331 ق، یکجا وبه طور مهاجرت از خانه ومحله«پاقلعه» پاکشیدم و حجره نشین مدرسه نیم آورد شدم.

 همائی قسمت عمده ادبیات عربی را نزد آقاشیخ علی مدرس یزدی آموخت و چندی هم در خدمت آخوند ملاعبدالکریم گزی و سیدمهدی درچه ای و میرزا احمد اصفهانی به تحصیل فقه و اصول و تفسیر و درایه ورجال پرداخت. وسالیان دراز درمحضر حاجی میرمحمد صادق ایزدآبادی اصفهانی به تحصیل متن و خارج فقه و اصول اشتغال ورزید، و هیئت و نجوم و استخراج تقویم وقسمتی از فنون ریاضی را درمحضر حاج میرزاسیدعلی جناب و حاجی آقا رحیم ارباب اصفهانی فراگرفت.تحصیلاتش در فلسفه و بخشی از هندسه و قسمتی از طب در مدرسه صدراصفهان ، نزد حکیم شیخ محمد خراسانی، انجام شد. مدتی نیز خود مدرس بزرگترین حوزه های علمی و ادبی اصفهان گردیدو حوزه درس اودر مسجد جارچی منعقد می شد.

 

درحدود سال 1300ش بود که به نظام آموزشی جدید پیوست، و ابتدا در مدرسه صارمیه که اولین دبیرستان شش کلاسه اصفهان بود به تدریس فلسفه و ادبیات فارسی و عربی پرداخت و شاگردانی چون پرفسور محمد تقی فاطمی، دکتر محمد نصیری و دکتر کمال جناب تربیت کرد.درسال 1307 ش، از اصفهان به تهران آمد و رسماً به خدمت وزارت معارف درآمده برای تدریس راهی تبریز شد واز آن سال تا سال 1310 در تبریز به تدریس فلسفه و ادبیات مشغول بود. وپس از آن، به تهران منتقل شد.و نخست در مدرسه دارالفنون دبیرستان شرف مظفری، دبیرستان نظام ودانشکده افسری به تدریس ادبیات پرداخت، واز سال 1314 به دانشگاه راه یافت و سالها در دوره دکتری دانشکده های حقوق و ادبیات تدریس کرد، ودرمدت خدمت دانشگاهی دوبار جهت تدریس در دانشگاه بیروت و لاهور فرا خوانده شد و مدتی نیز عضو فرهنگستان ایران بود.

 

وی سرانجام پس از چهل و پنج سال تدریس در سال 1345 ش بازنشسته ودرخانه به تالیف و تکمیل آثار خود پرداخت.

 

از آثار او دوجلد از پنج جلد کتاب تاریخ ادبیات ایران، کتاب غزالی نامه در شرح حال امام ابوحامد محمد غزالی، تصحیح متن نصیحه الملوک غزالی، تصحیح مثنوی ولدنامه اثر بهاء الدین ولد، تصحیح کتاب التفهیم ابوریحان بیرونی، و تصحیح کتاب مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه تالیف عزالدین محمود کاشانی در تصوف و عرفان و چند کتاب درسی با همکاری فروزانفر و ملک الشعرای بهار برای کلاسهای دوره اول متوسطه، و مقالات تحقیقی و انتقادی بسیار در مجلات کشور است.

 

اما تصحیح و چاپ کتاب التفهیم داستان شیرینی دارد که خود همائی در یادداشتی که برای درج در ویژه نامه علامه محمد قزوینی به روزنامه اطلاعات فرستاده از آن یاد کرده است. می گوید:

 

سی وچند سال پیش یادم هست که کار تصحیح و تنقیح متن فارسی التفهیم بیرونی را به پایان برده و به کتابخانه علمی برای چاپ و نشر سپردم. هفته ای از این ماجرا نگذشت که آقای حکمت، وزیر فرهنگ وقت، وآقای فاتح رئیس نفت کسانی را به چاپخانه فرستادند و پیغام دادند فرمهای چاپی را نگهدارید و نسخی از آن به ما بدهید تا بررسی کنیم.و اجازه نشر بدهیم ناشر داستان رابا من در میان گذاشت و من به او گفتم به این حرفها گوش نکنید و چاپ کتاب را بی واهمه دنبال گیرید. مدتی بعد ذکاء الملک فروغی رئیس الوزراء وقت چند فرم چاپی از کتاب را از من خواست و من هم تسلیم او کردم. چیزی نگذشته بود که دونامه از اروپا برای من رسید. یکی از پاریس از علامه قزوینی، و دیگری از لندن از سید حسن تقی زاده آن هر دو شادروان مرا تشویق کرده و کارمرا ستوده بودند.

 

تقی زاده نامه اش را با این تمثیل آغاز کرده بود وقتی مهاجران به آمریکا آمدند با مردم بومی آنجا به جنگ پرداختند و آنها را از بین بردند. بعدها وقتی آکادمی علوم آمریکا مصمم شد درباره زبان این بومیان پژوهش کند هرچه جستجو کردند کسی را نیافتند که زبان بومیان رابداند. تا آنکه خبر شدند که پیرزنی هست که این زبان را می داند.ودر کوهها متواری است و طوطی دارد که کلماتی از زبان بومیان به او یاد داده است. پس از جستجوی بسیار محل پیرزن را پیدا کردند. اما وقتی رسیدند که پیرزن مرده بود و تنها طوطی او کلمات زبان بومیان را بلد بود....و بعد نوشته بودند شما همان طوطی هستید ، وما از طریق شما می توانیم به دانشهای پیشینیان راه جویم!

 

اما علامه در نامه اش چه نوشته بود؟ نوشته بود:وقتی کتاب التفهیم شما به دستم رسید و مطالعه اش کردم سجده شکر به جای آوردم که هنوز ایران از دانایان کارآمد تهی نمانده است. من وزیر فرهنگ ورئیس الوزرا را وادار کردم تا چاپ کتاب را متوقف کنند و فرمهای چاپ شده را برای من بفرستند تا اگر کار اشخاص بیمایه و شهرت طلب است جداً از چاپ بقیه ان جلوگیری کنند اما وقتی فرمهای رسیده را خواندم وپی به فضل شما بردم به رئیس الوزرا نوشتم که درچاپ کتاب با شما همراهی کند و علاوه برآن وسایل آسایش و آرامش خیال شما را فراهم کند.

 

چندی بعد،علامه به ایران آمد و من به دیدارش شتافتم. او در حالی که مرا تشویق می کرد گفت: ما وقتی با ادوارد براون اوقاف گیب را داشتیم چند بار تصمم گرفتیم که التفهیم ابوریحان را چاپ کنیم، اما کسی را نیافتیم که بتواند آن را تصحیح و تنقیح کند. این بود که از چاپ آن خودداری کردیم.

 

درآن زمان که التفهیم ابوریحان خریداری نداشت و من مجبور شده بودم حاصل تلاش چندین ساله ام را به هزار و هشتصد تومان به وزارت فرهنگ بفروشم؛تنها چیزی که مایه امیدواری من بود و دلگرمی ، همین تشویقهای مکرر علامه قزوینی بود.

 

اما زحمات استاد بی اجر نماند، وسرانجام روز سه شنبه 21خردادماه 1356، دانشگاه تهران مراسم بزرگداشتی به نام او در تالار فردوسی دانشکده ادبیات، به ریاست دکتر مهدی محقق برپا کرد ودراین مراسم استادان طراز اول زبان، ادبیات، فلسفه، فقه و علوم دیگر و جمعی از رجال کشور حضور یافتند.

 

دراین محفل باشکوه ، ابتدا نسخه ای از همائی نامه، که به قلم همکاران و ارادتمندان استاد تهیه شده بود به او تقدیم گردید، آنگاه همائی، پس از عرض تشکر از محضر دوستان و علاقه مندان گفت و راست گفت:

 

به یادم هست که چه شبها که بیداری می کشیدم، چه روزها که سراسر به کار می گذارندم، و چه سالهای بسیار که در حجره های مدرسه به تدریس می پرداختم، وبه یادم هست که در آن سالها و روزها چه تن و توش جوانی داشتم. حالا که از آن سالها یاد می کنم، چنین می اندیشم که طبیعت آن همه کار و فشار را از من تحمل کرده بود تا خفضی در من پیدا شود و آنگاه برزمینیم اندازد....

 

اما، دراین چهار سال هم هرگز بی کار نبودم و بی کار ننشستم، درست سه سال تمام قلم از دستم نیفتاد،کتاب مولوی نامه را نوشتم....

 

استاد به سخنان خود افزود:

 

آن وقتها که جوان بودم و تن تحمل بارگران را داشت، سه روز و سه شب پی هم کار کرده ام. در بیست و چهار ساعت هیجده ساعت را مشغول بودم، اما حالا یارای آن نمانده و چهار سال است که به توصیه طبیب معالج از خانه بیرون نیامده ام. با این وضع هم دست از قلم بر نداشته ام. دراین مدت کتاب مولوی نامه را که درحد خود کاری ابتکاری است، نوشته ام.... ادعای کمال ندارم، اما قدم اول را برداشته ام و امیدوارم دیگران این راه را ادامه دهند وبه کمال برسانند...

 

نمی خواهم بشنوم که به جوانان تلقین گردد که آنها نمی توانند مانند گذشتگان بیافرینند. آنان می توانندو     باید محیط سالمی به وجود آید... عشق به مردم را باید به جوانان آموخت.

 

استاد جلال همائی، مثل غالب دانشمندان ایران، گاهی بتفنن شعر هم می سراید، ودر شعر«سنا» تخلص         می کند وبا اینکه بیش از پانزده هزار بیت شعر ساخته و همه سخته و استادانه است، ولی اشعار خود را      نمی پسندد و اصلاً معتقد است که اشعاری که دراین دور زمان ساخته می شود نه چون سخنان بزرگان شعر فارسی است ونه تازه و نو.

 

آثار -

 

تاریخ ادبیات ایران، 2 ج، تبریز، 9/1308.

 

غزالی نامه(شرح حال امام محمد غزالی)  تهران،1315.

 

تصحیح کتاب نصیحه الملوک امام محمد غزالی، تهران، 17/1315.

 

تصحیح مثنوی ولدنامه با مقدمه مفصل، دفتر اول، تهران 1315.

 

تصحیح کتاب التفهیم ابوریحان بیرونی با تحقیقات مفصل، تهران، 1316.

 

تصحیح کتاب مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه از عزالدین محمود کاشانی، تهران 1325.

 

تصحیح معیار العقول منسوب به شیخ الرئیس ابوعلی سینا در فن جر اثقال، تهران 1331.

 

مقدمه بر اخلاق ناصری تالیف خواجه نصرالدین طوسی، تهران 1335.

 

مقدمه برکتابها، مقالات متعدد درمجلات، و تالیفات چاپ نشده بسیار.

پی نوشت ها -

 

احتشامی، ابوالحسن:«شاعری که اشعار خود را نمی پسندد» مجله.

 

بدیعی، نادره:«همائی، یادگار سترگ فرهنگ ایران» اطلاعات ، شنبه 21خرداد 1356.

 

برقعی،سید محمد باقر:سخنوران نامی معاصر، ج1، تهران 1329.

 

خانعلی ، یوسف:«خسته بود اما سرشار از سخن» تماشا، شنبه 28 خرداد1356.

 

خلخالی، عبدالحمید، تذکره شعرای معاصر ایران، ج 1، تهران 1333.

 

بیست سال زندگی در حجره ای تنگ برای کسب علم ، رستاخیز،سه شنبه 24 خرداد 1356.

 

زال زاده، ابراهیم، سواد یعنی استاد جلال همائی،رستاخیز ، سه شنبه 24خرداد 1356.

 

کسوت معلمی سایه پیغمبری است، رستاخیز، چهارشنبه 25خرداد 1356.

 

خلاقیت زنده است، موقعیت نیست(به مناسبت مراسم بزرگداشت استاد جلال همائی) اطلاعات، چهارشنبه ، 25خرداد 1356.

سجادی ، دکتر ضیاء الدین :«9 نسل از شاگردان همائی استاد شده اند» رستاخیز، چهارشنبه 25 خرداد 1356.

5 نظر

  1. نظرات کاربران:

       Gerrie در ۱۳۹۶/۰۱/۰۳ - ۱۴:۵۸:۱۸
    Wow! Great thniikng! JK

    نوشتن دیدگاه