آیتالله روحالله قرهی در دویست و سومین جلسه درس اخلاق خود گفت: اگر قلب انسان در دست خدا باشد، لسانش، لسان پروردگار عالم میشود. به گزارش خبرگزاری فارس، آیتالله روحالله قرهی در دویست و سومین جلسه درس اخلاق خود که در مسجد و حوزه علمیه امام مهدی(عج) برگزار شد، با موضوع اخلاص پرداخت که مشروح آن در پی میآید.
رستگاران حقیقی
آنچه که عقلای عالم، برای درک حقایق بیان میفرمایند این است که فقط انسان موقعی میتواند حقایق را درک کند که در بستر تربیت الهی به فکر فلاح و رستگاری بوده باشد.
پروردگار عالم وقتی میخواهد تمثیلهایی در قرآن کریم و مجید الهیاش بزند، عنوان ظلمت و نور، حقّ و باطل و حزب شیطان و حزب خدا را بیان میفرماید.
ذوالجلال و الاکرام میفرمایند: رستگاران حقیقی کسانی هستند که در حزب پروردگار عالم هستند. آنها در نورند و هر که را متعلّق به غیر خدا است، رها کردند؛ آنوقت اینها به عنوان حزب پروردگار عالم محسوب میشوند. لذا فرمود: «أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» .
تعابیر دیگری که حضرت حقّ برای رستگاران عالم بیان میفرمایند، این است: کسانی که در بستر تزکیه قرار بگیرند که در واقع اینها ورود به حزب خدا پیدا کردهاند، «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها» یا «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى» و ... . پروردگار عالم با این تعابیر میفرماید: به حقیقت آن کسانی رستگار شدند که تزکیه کردند.
تزکیه حقیقی از آن مخلصین عالم است
تزکیه حقیقی در عالم متعلّق به یک گروه است و آن مخلصین عالم هستند. چرا که آن کسی که فقط و فقط برای خدا کار کرد و اعمالش را فقط و فقط برای ذوالجلال و الاکرام قرار داد، یقیناً تزکیه حقیقی میشود و اوست که رستگار میشود. راه این تزکیه هم قلب است؛ قلبی که به وجه الله خالص شد، طبعاً عامل فلاح و رستگاری میشود.
در عالم همه به دنبال این هستند که به فلاح و رستگاری برسند و وقتی میروند، عاقبت به خیر بروند و یقین داشته باشند که فردای قیامت، حدّاقل جای آنها در جهنمّ نیست و در عذاب قرار نمیگیرند. حال راه این فلاح و رستگاری، اخلاص است.
پیغمبر اکرم، خاتم رسل، حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «قَدْ أفْلَحَ مَنْ أخْلَصَ قَلْبَهُ لِلْاِیمَانِ» به تحقیق آن کسی رستگار گشت که قلبش را برای ایمان خالص کرد، یعنی مؤمن شد و دلش برای ایمان به حضرت حقّ، خالصِ خالص شد.
اگر قلب که مرکز تجلّی اسماء و صفات ذوالجلال و الاکرام است، خالص شد، راه رستگاری بشر مهیّا شده و دیگر نباید ناامید باشد که آیا من رستگار میشوم یا خیر؟
خصوصیّت قلب سلیم
خلوص قلب هم یعنی همه چیز را برای خدا انجام دهد و مؤمن باشد به این که هرچه هست، متعلّق به حضرت حقّ است. وقتی اینگونه شد معلوم است قلبش، قلب سلیم میشود. لذا پیامبر عظیمالشّأن میفرمایند: «وَ جَعَلَ قَلْبَهُ سَلِیْمَاً» قلبش پاک و سالم میشود.
حال این قلب سالم که مختصّ به مخلصین عالم است، کدام قلب است؟
وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) قلب سالم - که متعلّق به مخلصین عالم است - را قلبی میدانند که در آن ولو به نقطه سیاهی از گناه نباشد - این مطلب خیلی مهم است - چون اگر «نُکْتَةٌ سَوْدَاءُ» بهوجود آمد، یقیناً دیگر فلاح و رستگاری - که عرض کردیم این فلاح و رستگاری مخصوص کسانی است که قلبشان خالص شده «قَدْ أفْلَحَ مَنْ أخْلَصَ قَلْبَهُ لِلْاِیمَانِ» - وجود نخواهد داشت.
لذا حضرت میفرمایند: «إِذَا أَذْنَبَ الرَّجُلُ» آن موقعی که فردی گناه میکند، «خَرَجَ فِی قَلْبِهِ نُکْتَةٌ سَوْدَاءُ» نقطه سیاهی در قلب او به وجود میآید.
این «خَرَجَ» است، «دَخَلَ» نیست. معلوم میشود که این نقطه سیاه به واسطه گناه از درون رشد میکند. دیدیدگاه تاولهایی از درون زده میشود؟ در بعضی از سرطانها اینگونه است. گاهی کسی از بیرون بیماری میگیرد و پوستش به واسطه موادی که حساس است مبتلا میشود امّا گاهی هم بیماری در درون است.
امّا - توجّه! توجّه! - جوانهای عزیز! فرزندان عزیزم! (به خصوص شما که در آغاز راه هستید) مهم این است که آنچه درونی است، درمانش سختتر است.
همانطور که اگر ایمان هم از قلب بیرون آمد و رشد کرد - نه این که ایمان از خارج وارد شود - بقا و حیات آن ایمان همیشگی است. ببینید چه عرض میکنم این فرمایش اولیاء خدا و مردان بزرگی مثل آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) است.
وی فرموده بودند: اگر ایمان از قلب خارج شود و ریشه در قلب داشته باشد، یقیناً ایمان محکمی است، در مقابل هیچ بادی به لرزه نمیافتد و هیچگاه دچار فتنه نمیشود؛ چون ایمان قلبی، درونی است.
از آن طرف اگر گناه هم از قلب خارج شد، انسان باید بیشتر بترسد که نکند مانند سرطان که درونی است، یک روز تمام قلب را فرابگیرد.
بنابراین میفرمایند: «إِذَا أَذْنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ فِی قَلْبِهِ نُکْتَةٌ سَوْدَاءُ» اگر یک گناه کرد، یک نقطه سیاهی از قلب خارج میشود. «فَإِنْ تَابَ انْمَحَتْ» اگر همان لحظه توبه کرد، پاک میشود. البته توبه به این معناست که اشتباه کردم و دیگر هم برنمیگردم، «تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً» ، اصلاً توبه یعنی این که انسان باورش شود که به بیراهه رفته و حالا باید به راه مستقیم برگردد؛ توبه یعنی این که بالجد بفهمد راهش، راه صحیحی نبوده است - که إنشاءالله به فضل الهی در باب توبه یک بحث مفصّلی خواهیم داشت و آنجا این مطالب را مفصّلاً عرض خواهیم کرد - پس اگر برگشت یعنی نفهمیده توبه یعنی چه و باورش نشده - که ایمان یعنی همان باور درونی - که این مریضی است و امکان دارد او را به هلاکت بیاندازد که میاندازد.
«وَ إِنْ زَادَ زَادَتْ حَتَّى تَغْلِبَ عَلَى قَلْبِهِ» امّا اگر توبه نکرد و مدام بر گناهانش افزود، اصلاً این سیاهی تمام قلبش را فرا میگیرد و بر قلبش غالب میشود. «فَلَا یُفْلِحُ بَعْدَهَا أَبَداً» معلوم است دیگر بعد از این، هیچ موقع رستگار نمیشود - خدا نیاورد انسان اینطور شود -
آیتالله کاشانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن سیّد عظیمالشّأن و مجاهد بزگوار نکتهای بسیار عالی را راجع به آن مردک دیوانه، شعبان بیمخ - که از دنیا رفت - بیان کرده بودند که این را مرحوم ابوی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان میفرمودند. میفرمودند: ایشان گفته بودند: این مرد آن قدر به گناه مبتلا شده و قلبش در گناه غوطه خورده که حتّی بزرگانی چون آیتالله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم اگر میخواستند ایشان را درمان کنند، دیگر درمانناپذیر بود؛ یعنی گناه کاملاً بر قلبش غلبه پیدا کرده بود.
ببینید ابیلهب کارش به جایی رسید که قرآن به واسطه ایستادن او در مقابل نبیّ مکرّم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرماید: «تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ وَ تَبَّ» ؛ یعنی قلب آنقدر گناه دارد که بیچاره میکند و اینها به رستگاری نمیرسند امّا بر عکس مخلصین عالم رستگار میشوند «قَدْ أفْلَحَ مَنْ أخْلَصَ قَلْبَهُ لِلْاِیمَانِ» و میدانند که جدّی عاقبت به خیر هستند. البته کسی در عالم نمیتواند بگوید من عاقبت به خیر میشوم امّا پروردگارعالم نشانههای عاقبت به خیری را بیان فرموده، از جمله این که اگر کسی قلبش خالص شد، دیگر رستگار و عاقبت به خیر است - این مطلب خیلی مهم است -
اخلاص مثال زدنی
محدّث نوری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یک علاقه عجیبی به شاگرد عظیمالشّأنش، حاج شیخ عبّاس قمی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) داشت. بعدها همه دلیل این علاقه را متوجّه شدند که آن اخلاص حاج شیخ عبّاس قمی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) است.
یک نمونه از اخلاص حاج شیخ عبّاس(اعلی اللّه مقامه الشّریف) این است: ایشان کتاب «نزهة النواظر» را نوشتهاند، پدرشان در قید حیات است امّا خبر ندارد. پدرشان آمدند، گفتند: شیخ عبّاس! امروز مسجد بودم، شخصی از این منبریها داشت داستانهایی را از یک کتاب خوبی نقل میکرد، آن کتاب عجیب بود. ظاهراً فرمودند: آن کتاب را بگیر و ببین چیست. وقتی پدر بزرگوارشان اسم کتاب را گفتند، ایشان اصلاً نگفتند که این کتاب متعلّق به من است!
ایشان آنقدر مخلص بودند که در مفاتیح مدام دعاها را به کتب دیگر مراجعه میدهند. مثلاً میگویند: فلان دعا را از کتاب اقبال سیّدبنطاووس بخوانید و ...؛ چون نمیخواهند کتب ادعیه مهجور بماند بلکه برعکس آن مرد الهی، آیتالله العظمی مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: به نظر میآید ایشان اصلاً هدفشان از نوشتن مفاتیح این بود که کتب ادعیّه را معرّفی کنند و از مهجور بودن بیرون بیاورند؛ یعنی فقط میخواستند برای مردم بیان کنند چنین کتبی هست، نه این که بخواهند بگویند: من هم کتاب دعا نوشتم! - این حرف خیلی زیبا، مهم و عجیب است، عزیزان! این مطلب را چند بار تکرار کنید و تأمّل کنید تا ببینید چه میگویند -
به خاطر همین اخلاص ایشان بود که کتاب مفاتیح ایشان این چنین رشد کرد و آنقدر بالا رفت که الآن هرجا در خانه شیعیان آلالله یک کتاب قرآن است، مفاتیح هم هست.
این فراز از روایت شریف («قَدْ أفْلَحَ مَنْ أخْلَصَ قَلْبَهُ لِلْاِیمَانِ») کد دیگری را نیز مرحمت میکند و آن این است: این قلب را برای چه خالص میکنند؟ برای ایمان به خدا، نه برای رسیدن به مقامات، ولو مقامات معنوی. در جلسات گذشته عرض کردم مخلصین عالم اصلاً نگاه نمیکنند که در عوض این عملی که انجام میدهند، پروردگار عالم چه اجر و مزدی به آنها میدهد. آنها مؤمن حقیقی هستند و میخواهند قلبشان مرکز ایمان به پروردگار عالم باشد، لذا وجودشان همه و همه برای خداست «أخْلَصَ قَلْبَهُ لِلْاِیمَانِ».
پس برای همین باید قلب سالم باشد و ولو یک نقطهای از گناه - که روایت آن را خواندیم - در آن نباشد. اگر قلب از گناه دور شد و ایمان در او قرار گرفت، معلوم است آن قلب، قلب سالم است «وَ جَعَلَ قَلْبَهُ سَلِیْمَاً».
لسان صدق پروردگار عالم
آنوقت نشانه قلب سلیم چیست و این که بیان میکنند: حکمت از قلب سلیم خارج میشود، یعنی چه؟ یکی این است که هرآنچه که میآید، صدق است. صدق یعنی همه سخنان آنها مِن ناحیه الله تبارک و تعالی و حقیقت است.
لذا شاید معنای «وَ لِسَانَهُ صَادِقَاً» این باشد که وقتی قلب مخلص، سالم شد؛ یعنی یک نقطه سیاه هم از او خارج نشد - که عرض کردیم ورود نیست، خروج است؛ «إِذَا أَذْنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ فِی قَلْبِهِ نُکْتَةٌ سَوْدَاءُ» - معلوم است این قلب مرکز اسماء و صفات پرودگار عالم میشود و تجلّی اسماء و صفات نازله خداست. حالا که تجلّی اسماء و صفات پروردگار عالم شد، لب که باز میکند هرچه میگوید از خالق است، نه از خود، ما که در آن وادی قرار نگرفتیم.
مخلصین عالم که شیطان اصلاً دیگر جرأت پیدا نمیکند بر آنها مسلّط گردد؛ طبق فرمایش قرآن به جایی میرسند که دیگر هر حرفی میزنند، کلامشان، کلام خداست. حکمت درون قلب آنها آنقدر زیاد میشود که تا دهان باز میکنند، آن حَکَم از قلوبشان جاری میشود و لسان صدق پرودگار عالم میشوند.
آیتالله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: آیتالله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن مرد الهی «لسان صدق الله» بودند؛ یعنی هرچه میگفتند برای ما یقین بود که مِن ناحیه الله تبارک و تعالی است. این خیلی مهم است که اگر قلب انسان در دست خدا باشد، لسانش، لسان پروردگار عالم میشود.
نفس مطمئنّه
اگر لسان، لسان خدا شد، معلوم است این نفس حتماً نفس مطمئنّه است. چه کسانی میخواهند به «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» برسند؟ پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در ادامه این روایت شریف میفرمایند: «وَ نَفْسَهُ مُطْمَئِنَّةً» خالصین عالم نفسشان، نفس مطمئنه است. عالم تکان بخورد، او تکان نمیخورد. آنها هستند که فقط و فقط بنده حقیقی خدایند و فقط و فقط در جنّت المأوای حضرت حقّ هستند، آن هم «جنّتی» که بارها عرض کردیم قرآن فقط یک بار بیشتر «جنّتی» نفرموده، جنّات تکرار شده، رضوان تکرار شده، امّا «جنّتی» فقط یک بار آمده است: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی» ؛ وقتی در عباد حقیقی حضرت حقّ قرار گرفتند، «وَ ادْخُلِی جَنَّتِی» در آنجا دیگر کسی را جز خودش نمیخواهند، نه از حوری خبر است، نه از آن انهار، نه از آن میوهها و خوراکیهای چنین و چنان و ...؛ فقط خودش را می¬خواهند (عشق به خدا)، مخلصین عالم این هستند.
لذا نفس مطمئنّه از دیگر خصوصیّات مخلصین عالم است. البته فقط مخلصین عالم هم هستند که در نفس مطمئنّه قرار گرفتهاند و وجودشان (نفس مطمئنّه) دیگر هیچ جز حضرت حقّ نمیخواهد.
قوام یافته به اخلاق الهی
الله اکبر از این نکتهای که در ادامه روایت بیان میشود: «وَ خَلیقَتَهُ مُسْتَقِیْمَةً» اخلاقش هم اخلاق الهی میشود. اصلاً بعضی از عرفای عظیمالشّأن یک تعبیر زیبایی را بیان کردند، فرمودند: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» یعنی «اهدنا الی خلیقة المستقیم» صراط مستقیم یعنی آن اخلاق مستقیم یعنی خلق و خوی الهی، همان خلقی که طبق فرمایش پیامبر عظیمالشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) ظرف دین است، «الخلق وعاء الدّین» .
آنقدر قلب مخلصین عالم به اخلاق الهی قوام دارد و آنقدر در اخلاق الهی محکمند که هر فعل آنها - نکته مهم این است که هر فعل آنها - خلق و خوی الهی است. البته اصلاً باید در همان قوام باشد؛ چون بیان شده: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویمٍ» .
علّامه آسیّد محمّدحسین حسینی طهرانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: ما در آسیّد هاشم حدّاد(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن عارف بزرگوار این حالات را میدیدیم امّا عجیب است که خود ایشان میفرمودند: من در عالم کسی را مثل آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) ندیدم که همه حرکاتش الهی باشد، نشستنش خدایی بود، قیامش خدایی بود، حرف زدنش خدایی بود، سکوتش خدایی بود، ذکرش خدایی بود، در قبرستان(وادیالسّلام) رفتنش خدایی بود و ... . ایشان می¬فرمودند: ما همین را در آسیّد هاشم حدّاد(اعلی اللّه مقامه الشّریف) دیدیم.
بی¬دلیل نیست که شهید عظیمالشّأن، آیتالله مطهری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) وقتی یک بار با ایشان ملاقات کردند - هنگامی که آسیّد هاشم حدّاد(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به دعوت علّامه(اعلی اللّه مقامه الشّریف) از کربلا به ایران آمده بودند - چنان شیفته مرام ایشان شدند که غیر از عکس پدر بزرگوارشان فقط دو عکس را در طاقچه اتاقشان گذاشته بودند، یکی عکس امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) و دیگری عکس ایشان؛ چون فهمیدند که این مرد متّصل است. مردان خدا اینگونه هستند، تمام رفتار و سکناتشان الهی میشود.
گوش شنوای زمزمه ملکوتیان
الله اکبر! «وَ أُذَنَهُ مُسْتَمِعَةً»، آنها گوش شنوا دارند.
مرحوم آقای دولابی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن مرد الهی میفرمودند: گاهی حین صحبت آیتالله انصاری همدانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میدیدیم که صورت یا حالت ایشان نوعی میشد که میفهمیدیم کأنّ یکی در گوش ایشان میگوید و ایشان بیان میکنند.
انصافاً همین است، من به جرأت میگویم که بعضی از بزرگانمان مثل آیتالله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) همین حالت را داشتند و بعدها متوجّه شدیم ظاهراً این مطلب برای اولیاء عادی است. کأنّ گوش شنوا دارند. یکی برای آنها میگوید و آنها همان را که میشنوند، بیان میکنند. طوری است که اینها همه آنچه که زمزمه ملکوتیان است، میشنوند و به اختیار گوش شنوا دارند.
چشم خدا
«وَعَیْنَهُ نَاظِرَةً»، بهبه! ما راجع به وجود مقدّس مولایمان، حضرت حجّتبنالحسنالمهدی(صلوات اللّه و سلامه علیه و عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) داریم که ایشان «عَیْنُ اللَّهِ النَّاظِرَةُ»، چشم بینای خدا بر خلق هستند. مخلصین عالم هم به جایی میرسند که چشمشان اینطور میشود و همه چیز را میبینند.
من ولیّ خدایی را دیدم که به یکی از آقایان گفت: فلانی! مواظب باش - آرام هم به او گفت که کسی نشنود - امروز صبح عملت، عمل خدایی نبود و با این طریق به جایی نمیرسی. مگر صبح چه کرده بود؟ یک لحظه بیجا غضب کرده بود و بر همسرش عصبانی شده بود.
او تعجّب کرده بود، چون آن قضیّه بین خودشان بود و آن موقع تلفن و ... نبود که کسی بتواند به این سرعت مطّلع شود. گفت: آقا! شما از کجا میدانید؟ فرمودند: آن بماند. من میخواهم تو مواظب باشی، تو چه کار داری که من از کجا میدانم. من میگویم: مواظب باش، اگر میخواهی طیّ طریق کنی و به مقامات برسی، این راهش نیست.
معلوم است اینها بإذن الله تبارک و تعالی میبینند، منتها امثال من چه میفهمند؟! اصلاً چرا ما نمیفهمیم؟ دلیل این است که مخلص نشدیم. دلیل این است که قلب خالص نشده تا به رستگاری برسد. اگر قلب خالص شده بود، ما هم رستگار میشدیم. شاید یک معنای رستگاری هم همین باشد که در همین دنیا میفهمی چه خبر است. «وَعَیْنَهُ نَاظِرَةً»، مخلصین عالم اینطور هستند، میرسند به مقام این که بینای بر عالم هستند.
اثرات همنشینی با مخلصین
معلوم است چون آنها قلبشان، مرکز تجلّی اسماء و صفات الهی شده، یک خصوصیّت خیلی عالی هم دارند. خدا آن مرد عظیمالشّأن، آیتالله حاج شیخ محمّدتقی بروجردی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، استاد عظیمالشّأن آن مرد الهی، مرد اخلاق، مرحوم حاج میرزا علیاصغر صفّار هرندی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را رحمت کند. آن مرد عظیمالشّأن به این خصوصیّت اشاره کرده و فرمودند: شما هر جا مخلصین عالم را دیدید به سمتشان بروید.
فرموده بودند: اوّل خصوصیّتی که دارد این است: چون مخلصین عالم قلبشان تجلّی اسماء و صفات خداست، اگر در شما عیوب و گناهانی هم باشد، آنها ساترالعیوب هستند و آن عیوب را میپوشانند، لذا به رخ شما نمیآورند. پس یکی از خصوصیّات مخلصین این است که ستّارالعیوب هستند و آنوقت شما در امنیّت هستید.
مسئله دومش هم این است که انسان وقتی با مخلصین عالم نشست، معلوم است خودش هم آرام آرام آن خصایص را پیدا میکند. کمال همنشین در من اثر کرد.
خدایا! به اولیاء و انبیائت، به خصّیصین درگاهت، از آن مقام اخلاص به همه ما بچشان.
ذکر دائمی مولا
یکی از چیزهایی که در آن شکی نیست، این است که خوبان عالم همیشه با هم هستند، وقتی انسان «عَیْنَهُ نَاظِرَةً» بشود، صددرصد همیشه فکر و ذکرشان، «عَیْنُ اللَّهِ النَّاظِرَةُ» است. دیدید روحیّات ما اینگونه است دیگر، هر کسی که یک روحیّه دارد، معمولاً دوست دارد با کسی باشد که همان روحیه خودش را دارد. آن کسانی که عین ناظره الهی هستند، دوست دارند همیشه به یاد «عَیْنُ اللَّهِ النَّاظِرَةُ» باشند.
مگر میشود کسی قلب خالصی داشته باشد امّا وجودش دائم به ذکر مولا نباشد؟! طبیعی است قلب مخلصین، مظهر خوبیهاست و بالاترین خوبیها هم مولاست. لذا مولایمان آنها را میپذیرد و به یاد آنها خواهد بود. اینگونه است دیگر، عالم، عالم اثر و مؤثّر است. آن¬ها یاد آقا را در وجود خود دارند و آقا هم به یاد آن¬هاست.
برای همین است موقعی که میخواهند بخوابند به یاد آقا هستند. همین که بلند میشوند، بعد از حمد پروردگار عالم - که خدا مجدّد اجازه قیام از خواب را داد - جمله ای که بیان میکنند، این است: «السلام علیک یا مولای یا صاحب العصر و الزمان» است. همیشه به یاد او هستند.
لذا برای این که قلب مقدّس آن حضرت را به دست بیاورند - این کارهایی است که بعضی از اولیاء خدا انجام دادند و من اینها را نقل قول میکنم - همین که بلند میشوند، بعد از سلام، یک فاتحه برای مادرشان، حضرت نرجس خاتون(علیها الصّلوة و السّلام)، میخوانند.
آیتالله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) خیلی امامزاده¬ها را دوست داشتند. میفرمودند: همین که منتسب هستند، کفایت میکند - عین این جمله را آیتالله العظمی مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم می-فرمودند - منتها میفرمودند: من با علاقه به دیدار این امامزادهها میروم که هم فرزندان رسولالله(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را تجلیل کنم و هم ثواب زیارتم را به مولایم میدهم که مولایم هم مرا نگاهی کند و اینها هم سفارش من را به مولایم کنند.
حتّی زیارت مخلصین عالم هم دیگر برای آقا میشود، مدام یاد آقا هستند و ثواب زیارتشان را هم به آقا میدهند. صبح، ظهر و شبی نیست که ذکر آقا از زبان اینها بیافتد، چون این ذکر از قلبشان جاری میشود، نه این که لقلقه زبان باشد.
بارها گفتم، شبها، آخر شب، موقع خواب، وقتی دیگر برقها را خاموش کردیم و تنها شدیم، با آقا حرف بزنیم. امشب موقعی که میخواهیم حرف بزنیم، بگوییم: آقاجان! میشود ما هم قلبمان دائم به ذکر و فکر شما باشد؟
یعنی میشود ما هم اینطور شویم؟! آنوقت انسان هرجا میرود، رخ زیبای معشوق را میبیند. وقتی انسان به فکر کسی است، همین¬طور می¬شود. مثلاً اگر کسی گمشدهای داشته باشد، هرجا میرود گاهی صدای او را میشنود، رویش را برمیگرداند که نکند این گمشده من است که دارد من را صدا میزند. گاهی در جمعیّت نگاه میکند، به خصوص در جاهای شلوغ یا زیارت که میرود، شبیه آن گمشدهاش را میبیند، فکر میکند اوست و به سمتش میدود و ... تا شاید یک روز نشانهای از گمشدهاش ببینید.
بعضی از این خانوادههای مفقودالأثرها اینطور هستند. هر جنازهای که از شهدای عظیمالشّأن میآید، میروند ببینند شاید اثری از فرزندان خودشان باشد، چون دلشان با آنهاست. آیا دل و من و تو هم با آقا هست؟ دل مخلصین اینطور است و دائم یاد آقا هستند و همه جا صدای او را میشنوند.
«السلام علیک یا مولای یا صاحب العصر و الزمان»
نوشتن دیدگاه